سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نهضت ملی نفت

 

استخراج حفت از سال 1250 به بارون جولیوس رویتر در زمان ناصرالدین شاه که لغو شد.

 

سال 1280 به ولیام داکس دارسی داده شو و اولینکچاه در سال 1287 در مسجد سلیمان کشف شد.

 

انگلیس 56% شرکت دارسی را خرید یعنی دولت انگلیس نقش بارزی در جریان تحولات نفت داشت.

 

در سال 1310 مبلغ قراردادی را کم کرد که در 1312 رضا شاه ورود کرد و انگلیس را در موقعیت ممتازتری قرار داد و قرار داد تمدید بیشتری شد.

 

پس از آزادی نسبی مردم از شهریور 1320 بحث ملی شدن نفت اوج گرفت.

 

در مجلس 14 مردم افرادی مانند آیت الله کاشانی و مصدق با انتخاب کردند

 

حرکت حزب توده در طرفداری از پیشنهاد نفت شمال توسط شوروی عاملی شد که مصدق در مجلس 14" بحث موازنه منفی را مطرح کند.

 

قرارداد قوام سادچیکف صورت گرفت و همین امر باعث شد که شوروی نیروهایش با از شمال ایران بیرون کند.

ولی مجلس با موافقتنامه قوام مخالفت کرد.

 

لایحه گس گلشاییان برای تمدید مدت قرارداد و جلوگیری از خلع ید انگلیس تهیه شد و خواستند در اواخر دوره مجلس پانزدهم بهدتصویب برسانند.

 

کتر شروین،یار وفادار آیت الله کاشانی،علت کینه ی انگلیسی ها به آیت الله را توصیه وی به احمد شاه در مورد نپذیرفتن قرارداد 1919 می داندسرانجام حاکم نظامی انگلیسی عراق برای دستگیری وی جایزه تعیین کردآیت الله متواری شد و به سوی ایران حرکت کرد

 

تاریخ ورود آیت الله بهمن 1299 همزمان با پادشاهی احمدشاه بوداحمدشاه نیز از آیت الله در قصر ییلاقی پذیرایی کرد و در مورد تبعید سایر علما به مذاکره پرداختندآیت الله کاشانی با ظهور رضاخان با راه اندازی تظاهرات خیابانی،از مدرس و گروه مخالف حمایت کرد

 

آیت الله کاشانی در انتخابات مجلس مؤسسان از تهران نفر پنجم شددرحالی که مرحوم مدرس و مصدق هیچ کدام رأی نیاوردند؛اما چند ماه بعد در انتخابات نیمه آزاد تهران،مصدق و مدرس هر دو پیروز شدندرأی آوردن کاشانی در مجلس مؤسسان نشانه ی حساسیت نداشتن رضاشاه نسبت به وی بوده است

 

وآیت الله کاشانی نیز از ناراضیان قرار گرفت و تاشهریور 1320 فقط به محراب و امور معنوی پرداخت

 

پس از استعفای رضاشاه در شهریور 1320،آرام آرام،فضای اختناق شکسته شد وآیت الله کاشانی با صدور اعلامیه ای،خواستار اجرای قوانین اسلام گردی

 

دولت اشغالگر انگلیس با دخالت های غیر قانونی خود شروع به دستگیری مخالفین خود نمود و آیت الله کاشانی به خاطر سوابق ضد انگلیسی در رأس این تجاوزگری قرار گرفتجالب این است که در این موقع سر ریدربولارد سفیر انگلیس در ایران از1318تا 1324 بودوی که در زمان قیام عراق،فرماندار نظامی شهر بغداد بود و آیت الله را مورد تعقیب قرار داده بود،شخصاً دستگیری کاشانی را به عهده گرفتاو در خاطرات خود اهمیت موضوع را چنین بیان می کند دستگیری دو تن از افراد سرشناس ایرانی را که مورد نظر بودند ما شخصاً به عهده گرفتیم که یکی از آنها سرلشکر زاهدی و دیگری یک رهبر مذهبی به نام کاشانی بود،چون می دانستیم که اگر ازدولت ایران بخواهیم این دو نفر را نیز مانند بقیه بازداشت کنیم،مقامات ایرانی مطمئناً در اجرای آن دچار دلهره و نگرانی فراوانی خواهند شد

 

دادسرای حکومت نظامی تهران با درج اخطاریه ای در جراید از آیت الله خواست که خود را تسلیم نمایدآیت الله در پاسخ دادسرای نظامی تهران اعلام کرد در تعقیب تلگراف از قم در جواب آگهی دادسرا مندرج در روزنامجات مرکز مورخ 22 دی ماه 22 مجدداً اشعار می دارد متهم نمودن این جانب را به اقدام بر علیه استقلال کشورکاشف از تعمد یا بی اطلاعی اعضای دادسرا از مراتب فداکاری و وطن خواهی من که مورد تصدیق ایرانیان بلکه مسلمانان ممالک اسلامی است می باشد وی تسلیم شدن خود را به حضور مؤتمن الملک و دکتر مصدق و طباطبایی و درمحکمه خود و انتشارمطالب محاکمه در روزنامه ها مشروط کرد

 

سرانجام آیت الله پس از پنج ماه در 27 خرداد 1323 در گلاب دره شمیران دستگیر شدوی پس از ورود به اتاق بازپرسی انگلیسی روی صندلی می نشیندبازپرس می گویدچرا بدون اجازه نشسته اید؟آیت الله با عصبانیت به مترجم می گویدخیلی عجیب است! در کشور من بدون اجازه وارد شده اید و حال توقع دارید که من از تو اجازه بگیرم؟!

 

 

 

آیت الله کاشانی به اتهام همکاری با آلمانها و مبارزه ضد استعماری به 28 ماه زندان محکوم شد.

 

اگر از زندان آزاد شدم ، کارى خواهم کرد که ملّت ایـران قـطـره اى نـفـت بـه انـگـلسـتـان نـدهـد.

 

قـوام در زمـان نـخـسـت وزیـرى خـود، (آیـة اللّه کـاشـانـى ) را به قزوین تبعید کرد و مانع از انـتـخـاب او بـراى مـجـلس پـانزدهم شد.

 

درکابینه ساعد که مساءله نفت در پشت پرده در جریان بـود، آیـة اللّه کـاشـانـى اعـلامـیـه شـدیدى علیه شرکت نفت و انگلیسیها صادر کرد.

ایشان در 15 بهمن 1327 و در جریان تیراندازی به شاه ابتدا به خرم آباد و بعد به لبنان تبعید شدند.

 

ایـشـان در حال تبعید، از سوى مردم تهران به نمایندگى مجلس شانزدهم برگزیده شد و به هـمـیـن دلیـل بـه تـهـران بـازگـشـت . هـنـگـام ورود بـه تـهـران مـورد اسـتـقـبـال گـرم مـردم قـرار گرفت

 

در این مجلس قرار شد که کمیسیون مـخـصـوص نـفـت تـشکیل شود و به همین دلیل از هر یک از کمیسیونهاى مجلس سه نفر برگزیده شـدنـد و کـمـیـسـیـون هـجـده نـفـره بـه ریـاسـت دکـتـر (مـصـدق ) تشکیل شد. هدف این کمیسیون مطالعه و بررسى پیشنهادها درباره نفت و از جمله قرارداد الحاقى گس ـ گلشاییان و گزارش آن به مجلس بود.

 

فـدایـیـان اسـلام وارد مـیـدان شـدنـد و بـا گـلوله خـلیـل طـهـمـاسـبـى ، رزم آرا بـه قـتـل رسـیـد. فـرداى آن روز کـمـیـسـیـون بـه اتـّفـاق آرا اصـل مـلّى شـدن نـفـت را در سـراسـر ایـران پـذیـرفت و از مجلس درخواست کرد که براى تعیین راهـهـاى عـمـلى مـلّى شـدن نـفـت دو ماه ماءموریت کمیسیون را تمدید کند. سرانجام ، مجلس شورا در تـاریخ 24 اسفند و مجلس سنا در تاریخ 29 اسفند 1329 ه . ش گزارش کمیسیون درباره ملّى شـدن نـفـت را تـصـویـب کـردنـد و بـدیـن تـرتـیـب ، نـفـت ایـران پـس از پـنـجـاه سـال مـلّى شـد

 

پس از استعفای علا ،مصدق روی کار آمد

 

انگلیس ،آمریکا را در این مورد به خدمت گرفت.

سـرانـجـام ایـن دو کـشـور کـنـفـرانـسـى دربـاره نـفـت ایـران تشکیل دادند که در پایان آن ، دولت انگلیس پیشنهاد سه ماده اى را به ایران ارائه داد و پس از آن بـه مـلّى شـدن نـفـت ایـران اعـتـراض کـرد. از مـوارد مـهـّم ایـن پـیـشـنـهـاد تـشـکـیل یک شرکت جدید بود که درآمد نفت بطور مساوى بین دو کشور تقسیم شود و پخش نفت در داخـل ایـران به یک شرکت ایرانى واگذار شود و جایگزینى کارمندان ایرانى به جاى کارمندان خارجى از دیگر موارد طرح پیشنهادى بود.

 

سفر هیاءت جاکسون به ایران :

 

این هیاءت از تاریخ 21 تا 29 خرداد 1330 ه . ش ، از طرف انگلستان در تهران بسر مى برد و چند دور مذاکره با مقامات ایرانى انجام داد و تهدید کرد که در صورت عدم موفقیت مذاکراتش ، مـتخصصان انگلیسى را با خود خواهد برد و نفت انگلیس نیز از عراق تاءمین خواهد شد ولی مجلس قبول نکرد.

 

انگلیس به دیوان لاهه شکایت کرد ولی چون ایران با شرکت خصوصی قرارداد بسته بود رای دیوان لاهه بر ضد ایران بی ثمر شد.

 

در روز 25 تیر ماه 1331 ه . ش ، هنگامى کـه مـذاکـرات دکـتر مصدق با شاه در مورد تصدى وزارت جنگ با شکست رو به رو شد، ناگهان وى استعفا داد و احمد قوام به نخست وزیرى رسید. آیت اللّه (کاشانى ) بى درنگ ، واکنش نشان داد و بـا صـراحـت و قـاطـعیت اعلام کرد که (قوام ) خائن است و باید برود و مصدق براى ادامه نهضت باید باز گردد.

 

نتایج قیام 30تیرماه 1331

از نـتـایـج مـهّم قیام سى تیر به قدرت رسیدن دوباره مصدق ، راءى اعتماد مجلس شوراى ملّى و مجلس سنا به دکتر مصدق ، کسب اختیارات قانونگذارى به مدت شش ماه از مجلس به وسیله دکتر مصدق ، کناره گیرى (دکتر حسن امامى ) از ریاست مجلس و انتخاب آیت اللّه کاشانى به جاى آن که گام مهّمى در جهت تقویت نهضت بود، اطمینان دکتر مصدق به شاه مبنى بر وفادار بودن به قـانـون اسـاسـى و سـلطـنـت شـاه ، تـصـویـب طـرح تـوقـیـف (قـوام السـلطـنـه ) و اموال او و همچنین تصویب طرح آزادى (خلیل طهماسبى ) بود.

 

از جـمـله مـوارد و انـتصابهایى که از سوى دکتر مصدق صورت گرفت و مورد مخالفت آیت اللّه کـاشـانـى و حـتـّى گـاهـى (جـبـهـه مـلّى ) کـه مـصـدق نـیـز عـضـو و مـسـؤ ول آن بـود قـرار گـرفـت عـبـارتـنـد از: انتصاب سرتیپ دفترى پسر عمو و برادر دامادش به ریاست گارد گمرک ، انتصاب سرتیپ افشار طوس به ریاست شهربانى ، انتصاب سرلشکر وثـوق به معاونت وزارت جنگ و رییس ژاندارمرى ، انتصاب دکتر على امینى ، به وزارت اقتصاد مـلّى ، انـتـصـاب (شـاپـور بـختیار) به معاونت وزارت کار. این افراد چون هر کدام داراى سوء پـیـشـینه و شرکت در جنایت و سرکوبى نهضت ملّى و قیام سى تیر بودند، نمى توانستند مورد تـاءیـیـد آیـت اللّه کـاشانى قرار بگیرند، از این رو ایشان در انتصاب هر کدام از آنها اعتراض کرده و نارضایتى خود را نشان داد.(239) در حـالى کـه مـردم و مـجـلس شـوراى ملّى خواستار تعقیب و مجازات عاملین سرکوب قیام ملّى سى تـیـر بـودنـد، امـّا دکـتـر مـصـدق نـه تنها در این مورد سیاست وقت گذرانى و مسامحه را در پیش گـرفـت ، بـلکه بگونه اى آنها را در زیر چتر حمایت خود قرار داده ، مانع تعقیب و مجازات آنها مى شد. نمونه آشکار در این مورد حمایت از (احمد قوام ) بود که مجلس او را (مفسد فى الارض ) شناخته و کلیه اموال و دارایى او را مشمول مصادره دانسته بود.(240)

ب ـ تقاضاى اختیارات یک ساله :

 

دکـتـر مـصدق پس از پیروزى قیام سى تیر درخواست اختیارات شش ماهه از مجلس را کرد که به خـاطـر مـوقـعیت حساس زمانى و حل مشکلات روند درگیرى با انگلستان با آن موافقت شد، امّا هنوز این مدت به پایان نرسیده بود که در تاریخ هجده دى ماه 1331 ه . ش ، توسط باقر کاظمى وزیـر خـارجـه ، تـمـدید اختیارات به مدت یک سال را با قید دو فوریت از مجلس درخواست کرد. تـصـویـب ایـن امـر در مـجلس هفدهم که مدت یک سال از عمر قانونگذارى آن مانده بود، به معناى سـلب اخـتـیـار کـردن آن و واگـذارى قـدرت قـانـونـگـذارى بـه نـخـسـت وزیـر بـود و بـه هـمین دلیل نمى توانست مورد موافقت آن قرار گیرد. امّا دکتر (مصدق ) بر موضع و نظر خود اصرار ورزیده ، تصویب آن را به معناى راءى اعتماد به دولت خود تلقى مى کرد.(241) در ایـن زمان آیت اللّه کاشانى طى دو نامه جداگانه اى که به مجلس و دکتر مصدق نوشت ، به درخـواسـت او اعـتـراض کـرده ، واگـذارى اخـتـیـارات مـجـلس به نخست وزیر را خلاف مسلم قانون اساسى و صلاح مملکت و دولت دانست و معتقد بود که اشتباه گذشته نمایندگان مجوز تکرار آن نـخـواهـد بـود و دکـتـر مـصـدق از حمایت و پشتیبانى کافى مجلس و مردم برخوردار است و براى حـل قـضـیـه نـفـت مـحتاج به تصویب اختیارات نیست ، ولى دکتر مصدّق تصویب اختیارات را ضامن اصـلى پـیـروزى نـهـایـى در مـراحـل بـعـدى مـى دانـسـت و سـرانـجـام مـجـلس آن را تـصـویـب کرد.(

 

انتخابات مجلس هفدهم در زمان نخست وزیرى مصدق انجام شده بود و نمایندگان نیز از او حمایت مـى کـردنـد. طـبـق قـانـون انـتـخـابـات آن زمـان ، مـجـلس بـا حـضـور نـصـف به علاوه یک نفر از کل 136 نفر مى توانست تشکیل شود، ـ 69 نفر ـ و با حضور 34 نمایندگان حاضر در تهران ، مـجـلس رسمیت مى یافت و مى توانست کار کند، امّا دکتر مصدق بر اساس اختیارات واگذار شده ، لایـحـه جـدیـد انـتـخـابـات را تـهـیـه کـرده بـود کـه حـداقـل نـمـایـنـدگـان بـراى تـشکیل جلسه 87 نفر بود. اگر این لایحه به امضاى دکتر مصدق مى رسید و صورت قانونى پـیـدا کـرده بـود، مـجـلس کـه در آن زمـان فـقـط 79 نـمـایـنـده داشـت ، نـمـى تـوانـسـت تـشـکـیـل جـلسـه دهـد و خـود بـه خـود مـنـحـل گـردیـده و

تـعـطـیـل مـى شـد. بـه هـمـیـن دلیـل ، عدّه اى از نمایندگان طرحى با سه فوریت تهیه و تقدیم مجلس کردند که به موجب آن هـیـچ طـرح یـا لایـحه اى نمى توانست با امضاى رییس دولت موجب تعطیلى مجلس شود.

 

آیت اللّه کـاشـانى هم مخالف لایحه تهیه شده توسط مصدق بوده ، وجود مجلس را براى دولت و کشور لازم مـى دانـست . این بحران نیز با راءى اعتماد مجلس به دکتر مصدق متوقف شد، ولى بعدها آیت اللّه کـاشـانـى را از ریـاسـت مـجـلس کـنـار گـذاشـتـنـد و بـه وسـیـله رفـرانـدم آن را منحل کردند.

 

یـکـى دیـگر از موارد و علل مهمّى که باعث اختلاف بیشتر بین رهبران نهضت شد، تصویب قانون (امـنـیت اجتماعى ) توسط دکتر مصدق در زمان دارا بودن اختیارات شش ماهه بود. این قانون پس از کـودتـاى 28 مـرداد 1332 ه‍ . ش بـه دسـت دولتـهـاى وقـت افـتـاد و مـلاک عـمـل سـازمـان امـنیت ـ ساواک ـ قرار گرفت و با تکیه بر آن بسیارى از کارهاى غیر قانونى را انـجـام دادنـد. ایـن قـانـون مـشـتـمـل بـر نـُه مـاده بـود کـه چـنـد مـاده آن خـلاف اصـول و قـوانـین دموکراسى حاکم در دنیا بود. به موجب این قانون به دولت اجازه داده مى شد که هر مخالفى را که خلاف مصالح دولت عمل مى کرد، به تبعید فرستد و تجدید نظر نیز در راءى محکومین امکان نداشت .(244) تـصـویـب و امـضـاى ایـن قانون توسط دکتر مصدق مورد اعتراض شدید آیت اللّه کاشانى واقع شـد. ایـشـان طـى نـامـه اى بـه دکـتـر مـصـدق ، تـصـویـب آن راخـلاف اصـول دموکراسى دانسته ، پیش بینى کرد که اگر دولت واژگون شود و این قانون به دست قدرت وابسته به بیگانه بیفتد، از آن براى سرکوبى نهضت ملّى استفاده خواهد کرد و به همین دلیل آن را به مصلحت ملّت و مملکت نمى دانست .(245) سـرانـجـام هـمـه ایـن اخـتـلافـات از یـک سـو و اطـرافـیـان دو جـنـاح و عـوامـل بـیـگـانـه از طـرف دیـگـر بـاعـث جـدایـى کـامل این دو رهبر شده و آیت اللّه کاشانى نامه تاریخى خود را مبنى پیش بینى از کودتا براى مصدق نوشت .

 

 

 

 

 






تاریخ : چهارشنبه 90/8/18 | 3:35 عصر | نویسنده : saaleh110 | نظرات ()

فراز و فرود جبهه ملی

 

طی سال های پس از انقلاب مشروطه جریان فکری ناسیونالیسم بدل به نیروی سیاسی نیرومندی شد و به ویژه با روی کار آمدن خاندان پهلوی به ایدئولوژی نظام حکومتی ایران بدل شد. اما آنچه معنادار می نماید همزمانی این تحول با تحولات داخلی، منطقه یی و جهانی طی دهه های نخست قرن حاضر یعنی انتقال قدرت از قاجار به پهلوی، اهمیت یافتن هر چه بیشتر ایران در معادلات منطقه یی و جهانی به دلیل موقعیت ژئوپولتیک و همجواری با ابرقدرت شرق، کشف منابع جدید نفت در ایران و شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس، نقویض نقش ژاندارمری منطقه به رژیم شاه و رقابت دو ابرقدرت وقت و تبدیل ایران به پایگاه استراتژیک امریکا برای مقابله با روس ها است. شناخت رابطه میان تغییر جایگاه و کارکردهای ناسیونالیسم در ایران با این تحولات داخلی، منطقه یی و جهانی (به ویژه نقش امریکا) و نیز درک منطق و نحوه تاثیرپذیری ناسیونالیسم ایرانی از تحولات یادشده اهمیت بسیاری داشته و در تحلیل مواضع و عملکرد گروه های ملی گرا مانند جبهه ملی در طول تاریخ سیاسی معاصر ایران، مولفه یی اساسی به شمار می رود.

ناسیونالیسم در مراحلی از فعالیت خود که بیشتر خصلت ضداستعماری و ضداستبدادی داشت (مانند جنبش تنباکو، واقعه رژی، انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت) از حمایت نیروهای مذهبی برخوردار بود و رهبران دینی برای تحقق اهداف دینی از کارکردهای مثبت ناسیونالیسم پشتیبانی می کردند، اما تدریجاً رویه اصلی این تفکر یعنی تاسیس نظام لائیک براساس جدایی دین از سیاست، ترجیح ملیت بر دین و اخذ تام و تمام الگوهای غربی توسعه، رخ نمایاند و همین امر موجب جدایی مذهبیون از ملی گرایان شد.

 

دو طیف ناسیونالیسم

نکته مهم و قابل توجه، شناسایی و تفکیک دو طیف یا گرایش ناسیونالیستی متفاوت از یکدیگر است.

1- نخست جریانی که تحت تاثیر شکست نهضت مشروطه، اشغال ایران در جنگ جهانی اول، هرج و مرج و پراکندگی کشور، قدرت را به دست گرفت و به قیمت ایجاد دیکتاتوری و از بین بردن حقوق و آزادی های اساسی، نظامی متمرکز و دیوانسالار به وجود آورد و در پی ایجاد آشتی میان ملی گرایی ایرانی و توسعه نیم بند و ناتمام و حذف یا کمرنگ کردن عنصر دین در جامعه بود. این گرایش را می توان ناسیونالیسم باستانگرا یا سلطنت طلب نامید که با شاخص های زیر شناخته می شود.

- اعتقاد به جدایی دین از سیاست

- پذیرش الگوی توسعه و کلیت تمدن غربی منهای لیبرالیسم سیاسی و حقوق سیاسی مردم

- اعتقاد به ایجاد تمرکز شدید و اولویت قدرت و امنیت ملی بر توسعه سیاسی و اعطای حقوق سیاسی مردم

- تاکید بر نظام سلطنت و تمکین عملی به قانون اساسی مشروطه

- باستانگرایی و تاکید بر دوران ایران قبل از اسلام.

2- گرایش ملی گرایانه دوم - که به جز سال های ملی شدن نفت هیچ گاه قدرت سیاسی را به دست نگرفت - بیشتر در قالب احزاب و گروه های تشکل یافته در جبهه ملی نمایانگر شد.

این گرایش را می توان ناسیونالیسم لیبرال نامید. مبانی نظری و خاستگاه نظری این دو گرایش تفاوت چندانی با یکدیگر ندارد، یعنی هر دو اعتقاد به جدایی دین از سیاست، اصالت ملیت، باستانگرایی و ایرانگرایی و پذیرش مبانی فکری و تمدن غربی دارند. تفاوت آنها با یکدیگر بر سر مسائلی مانند الزام ملی گرایان لیبرال به قانون اساسی مشروطه و اعطای مطالبات و حقوق و آزادی های اساسی به ملت است، در واقع تفاوت آنها در شیوه حکومتداری است که در این خصوص ملیون لیبرال برخلاف ملی گراهای سلطنت طلب کمتر قائل به اصل تمرکز و استفاده از قوه قهریه هستند، یا چنان که خود می گوید به رغم اعتقاد به جدایی دین از سیاست قائل به دین ستیزی نیستند.

گروهی از ملیون برای حل مشکلات کشور و محدود کردن اقدامات ضدملی رژیم شاه، چشمداشت حمایت از امریکا داشتند. یعنی همان کشوری که بیشترین اقدامات را بر ضد منافع ملی ایران مانند طراحی کودتا علیه حکومت ملی شادروان دکتر محمد مصدق به همراه انگلستان انجام داده بود.

 

برخورد امریکا با ملی گرایی

امریکا برای تثبیت موقعیت خود در ایران، هر دو طیف ملی گرایی را مفید و سودمند می دید و به تناسب از هر دو طیف بهره می برد.

هر چند طی سال های 32 تا 57 سیاست امریکا حمایت و تقویت رژیم شاه بود، اما این امر به معنای تعارض ماهوی ملی گرایان لیبرال با حضور امریکا در ایران یا بی توجهی امریکاییان به آنان نیست، بلکه کارایی بیشتر ملی گرایان سلطنت طلب و ناکارایی و ناتوانی ملی گرایی لیبرال سبب چنین ترجیحی بود. ضمناً امریکا می کوشید برای مهار بیشتر رژیم شاه از آلترناتیو ملیون استفاده کند تا محمدرضا پهلوی خود را تنها گزینه امریکا در ایران نبیند و هر چه بیشتر کارایی اش را در حفظ منافع آنان نشان دهد چنانچه دولت کندی در ابتدای دهه 1960 از اهرم فشار جبهه ملی ایران برای واداشتن رژیم شاه به اعمال اصلاحات بهره برد. در عین حال طی دهه های 40 و 50 امریکا به رغم حمایت از رژیم پهلوی و اطمینان خاطر از خوش خدمتی شاه هیچ گاه ملیون لیبرال را از نظر دور نمی داشت. در طول سال های قبل از انقلاب ملیون همواره امیدوار بودند روزی با جلب نظر مثبت امریکایی ها مجال فعالیت بیشتری در عرصه سیاسی بیابند. چنان که مرحوم اللهیار صالح یکی از رهبران اصلی جبهه ملی در خصوص کسب نظر مثبت امریکا برای ایجاد فضای باز سیاسی و گسترش فعالیت های جبهه ملی فعال بود. از نیمه دوم دهه 40 تا 1356 و پس از درگذشت رهبران اصلی جبهه ملی مانند زنده یاد دکتر مصدق، دکتر عبدالله معظمی، باقر کاظمی، محمود نریمان و دیگر عناصر ملی گرا عملاً تحرک و واکنشی در قبال تحولات اساسی جامعه مانند برپایی جشن های 2500 ساله، تشکیل حزب رستاخیز و سرکوب شدید مخالفان نشان ندادند. آنان در طول این سال ها فاقد هرگونه فعالیت تشکیلاتی بودند و صرفاً در قالب محافل و دوره های دوستانه گردهم می آمدند.

همچنین در سال 1357 که رژیم شاه کارایی خود را برای حفظ منافع امریکا از دست داده بود، امریکاییان به سرعت متوجه گزینه و آلترناتیو مطلوب یعنی ملی گراهای لیبرال در قالب جبهه ملی شدند.

سولیوان آخرین سفیر امریکا در ایران طی گزارشی به وزارت خارجه دولت خود می نویسد؛ «اقداماتی در دست است تا از طریق دستکاری در افکار عمومی، جبهه ملی با زیرکی، رهبری را از دست آیت الله خمینی بیرون آورد. شاه معتقد است که می تواند با جبهه ملی در مورد تشکیل یک سلطنت مبتنی بر قانون اساسی مذاکره کند. بررسی تاریخچه عملکرد و مواضع جبهه ملی به عنوان اصلی ترین گروه طیف ملی گرای لیبرال از این نظر اهمیت دارد که می تواند برخی زوایای تاریخ معاصر ایران را روشن سازد. طرح این مساله که چرا جبهه ملی نتوانست در جریان انقلاب بهمن 1357 نقش موثری ایجاد کند، در ریشه یابی جنبش انقلابی نیز موثر است و به نوبه خود می تواند روشنگر این مطلب باشد که چرا این انقلاب صبغه اسلامی به خود گرفت و رهبری آن را نیروهای مذهبی عهده دار شدند و بالاخره این گونه مطالعات در آسیب شناسی و شناخت بحران ها و مسائل پس از انقلاب نیز مفید فایده است.

 

جبهه ملی اول؛ دهه 20

در دهه 1320 و در بحبوحه اشغال ایران توسط متفقین و ضعف دولت مرکزی و دربار، گروه های ملی گرای کوچکی متشکل از تکنوکرات ها و چهره های جوان و تحصیلکرده غرب پدید آمدند از جمله حزب میهن پرستان (به رهبری علی جلالی و محمد پورسرتیپ)، حزب استقلال (توسط عبدالغدیر آزاد) و حزب میهن (به رهبری مهدی آذر و کریم سنجابی) این گروه ها با ائتلاف خود حزب ایران را تشکیل دادند که این حزب به نوبه خود هسته اصلی جبهه اول، دوم و چهارم است.

اما تشکیل جبهه ملی ایران به سال 1328 بازمی گردد. در این سال عمر مجلس پانزدهم به پایان رسید و تعیین تکلیف مساله نفت جنوب به مجلس شانزدهم محول شد. در آبان همین سال تعدادی از رجال سیاسی کشور به رهبری زنده یاد دکتر مصدق در اعتراض به تقلب در انتخابات مجلس در دربار متحصن شدند. این عده 20 نفره پس از اتمام تحصن نافرجام در منزل ایشان گرد هم آمده و پس از مذاکرات مفصل و تشکیل کمیسیون های مختلف و تدوین اساسنامه در آبان 1328 موجودیت جبهه ملی ایران را اعلام کردند.

موسسان جبهه مدیران برخی جراید و سران احزاب و گروه های سیاسی بودند که با حفظ تشکل حزبی خود به عضویت جبهه ملی درآمدند و شامل افراد ذیل می شدند؛ دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمی، دکتر مظفر بقایی، حائری زاده، حسین مکی، دکتر کریم سنجابی، زیرک زاده، محمود نریمان، عبدالغدیر آزاد، عمیدی نوری، سیدعلی شایگان، آیت الله غروی، شمس الدین امیرعلایی، جلالی نائینی، عباس خلیلی، حسن صدر، رضا کاویانی، ارسلان خلعت بری، یوسف مشار و احمد ملکی.

بعدها افرادی مانند اللهیار صالح، غلامحسین صدیقی، امیرتیمور کلالی و داریوش فروهر به جبهه ملی ملحق شدند و عده یی همچون عمیدی نوری، عباس خلیلی، مظفر بقایی، حسین مکی و احمد ملکی از جبهه ملی خارج شدند.

بنا بر یک اساسنامه چهارماده یی، جبهه ملی از هیات موسسین و دستجات مختلف ملی طرفدار تامین عدالت اجتماعی و حفظ قانون اساسی تشکیل می شد. موسسان اولیه هیات مدیره جبهه را تشکیل می دادند و سایر دستجات ملی نماینده یی در آن تعیین می کردند و هیچ فردی مستقیماً و بدون عضویت در یک گروه وابسته به جبهه نمی توانست عضو این تشکل شود. جبهه ملی هدف خود را ایجاد حکومت ملی به وسیله تامین آزادی انتخابات و آزادی افکار اعلام کرد.

طبق آیین نامه تشکیلاتی، جبهه ملی دارای یک دبیرخانه (متشکل از دبیر جبهه، خزانه دار و یک عضو منتخب هیات مدیره)، شورای جبهه، هیات بازرسی و کمیسیون های تبلیغات و انتشارات و انتظامات، نفت و انتخابات بود و در برخی شهرستان ها نیز شعباتی دایر کرد. گروه های تشکیل دهنده جبهه ملی اول عبارت بودند از حزب ایران، حزب ملت ایران (به رهبری داریوش فروهر)، حزب زحمتکشان ملت ایران (به رهبری مظفر بقایی)، مجمع مسلمانان مجاهد (به رهبری شمس قنات آبادی) و حزب مردم ایران (به رهبری محمد نخشب)

در سال 1328 به دنبال تکرار انتخابات مجلس شانزدهم، هشت نفر از اعضای جبهه شامل مرحوم دکتر مصدق و آقایان مکی، شایگان، بقایی، حائری زاده، آزاد و نریمان به مجلس راه یافتند و فراکسیون نهضت ملی را تاسیس کردند. نمایندگان فراکسیون با شعار «ملی شدن نفت در سراسر کشور» هدف خود را حفظ حقوق ایران در قضیه نفت و مخالفت با لوایح پیشنهادی دولت قرار دادند. مساعی فراکسیون در مجلس همراه با تلاش و حمایت نیروهای مردمی و مذهبی در خارج از مجلس و نهایتاً ترور یکی از مخالفان اصلی ملی شدن نفت یعنی رزم آرا (توسط خلیل طهماسبی عضو فداییان اسلام) شرایط مناسبی برای تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت ایران در اسفند 1329 فراهم آورد. متعاقباً در اردیبهشت 1330 زنده یاد دکتر مصدق زمام امور و اجرای طرح فوق را بر عهده گرفت. او تعدادی از سران جبهه و در راس آنها دکتر حسین فاطمی را با خود به کابینه برد. به این ترتیب جبهه ملی بدون آنکه از آمادگی و تدارکات قبلی برخوردار باشد، مسوولیت سنگینی در دولت و مجلس برعهده گرفت. این در حالی بود که بر اثر گسترش اختلافات داخلی، بسیاری از موسسان جبهه مانند مکی و بقایی به دشمنی با آن پرداختند، ضمن اینکه سران جبهه ملی به دلیل گرایش سکولار و نیز اختلاف اندازی دربار و عمال انگلستان تدریجاً حمایت نیروهای طرفدار به نهضت ملی را از دست داده اند.

در همین حال به اعتراف مرحوم دکتر مصدق منهای برخی افراد آزادیخواه و مستقل، کسانی به درون جبهه راه یافتند که «آزادی و استقلال را وسیله پیشرفت و اغراض و مقام قرار دادند». ایراد مهم به جبهه ملی در طول سال های حکومت این بود که با متمرکز ساختن نیروهای خود بر مبارزات سیاسی بالفعل، از اقدام جهت آموزش و تربیت کادرها و نیروسازی و نیز تدوین راهبرد عملی و واقع گرایانه و برنامه ریزی مراحل حرکت خود غافل ماند.

اختلاف سلیقه، خودمحوری و جاه طلبی برخی اعضا، ضعف سازماندهی، عدم شفافیت ایدئولوژیک و خلاء رهبری که با حضور مصدق در پست نخست وزیری و ترک عملی جبهه ملی توسط وی به اوج خود رسید از جمله دیگر عللی بود که موجبات سقوط جریان ملی گرایی لیبرال و سرنگونی دولت مصدق توسط کودتای انگلیسی- امریکایی 28 مرداد را تسریع کرد. هر چند اگر حمایت نیروهای مردمی و مذهبی نبود حکومت مصدق 13 ماه قبل و پس از اختلافات با دربار و استعفای او پایان می گرفت و تنها قیام عمومی 30 تیر بود که دیگر بار امکان قدرت مصدق را فراهم کرد.

پس ازکودتا برخی عناصر و گروه های ملی در قالب نهضت مقاومت ملی فعالیت های زیرزمینی محدود و ناموفق علیه رژیم را آغاز کردند. فعالیت های نهضت مقاومت با دستگیری برخی فعالان آن در تهران و شهرستان ها به رکود گرایید. دکتر مصدق به حبس و تبعید در احمدآباد محکوم شد و تا پایان عمر (سال 1345) تحت نظر باقی ماند. دکتر فاطمی که به خاطر مواضع تند ضدسلطنتی اش بیش از همه مغضوب شخص شاه و دربار بود پس از چند ماه زندگی مخفی دستگیر و به اعدام محکوم شد. فاطمی تنها عضو جبهه ملی طی حیات 30 ساله این گروه در سال های قبل از انقلاب (البته بدون کسر سال های رکود یا توقف فعالیت) بود که به خاطر ثبات و ایستادگی بر سر عقیده اش جان باخت.

سایر سران ملی گرا به خاطر روحیه غیرانقلابی جز مواردی محدود حتی دچار دردسر زندان و تبعید که مجازات عادی و شایع نیروهای مخالف رژیم اعم از مذهبی یا برانداز بود هم نشدند.

ملی گرایان تا پایان دهه 30 و ایجاد فرصت مناسب تجدید فعالیت ها منتظر ماندند این فرصت با روی کار آمدن دموکرات ها در امریکا و سیاست های رفرمیستی رژیم های وابسته مانند دولت پهلوی در ابتدای دهه 40 به دست آمد.

 

جبهه ملی دوم؛ 1340

جبهه ملی دوم پس از رایزنی های فراوان ملیون و همکاران سابق دکتر مصدق در تبعید، در 30 تیر 1339 با انتشار بیانیه یی اعلام موجودیت کرد. سران جبهه در اولین اقدام با توجه به سخنان شاه مبنی بر برگزاری مجدد انتخابات مجلس بیستم، طی ملاقاتی با شریف امامی نخست وزیر وقت و وزیر کشور خواهان تامین آزادی انتخابات، مطبوعات و اجتماعات شدند و به دنبال عدم پذیرش این شرایط نمایندگان جبهه ملی در مجلس سنا تحصن کردند که به بازداشت آنان انجامید.

در همین اثنا انتخابات مجلس برگزار شد اما جبهه ملی به رغم اینکه برنامه هایش را به آزادی انتخابات و استقرار حکومت قانونی منحصر کرده بود نتوانست از این فرصت بهره چندانی ببرد و به دلیل فقدان تشکیلات منسجم در استان ها و ضعف سازماندهی در مرکز ناهماهنگی آنان، تنها اللهیار صالح از حوزه انتخابیه کاشان به مجلس راه یافت. این در حالی بود که علی امینی کاندیدای اصلاح طلب با تبلیغ وسیع برنامه های خود و انتقاد از اوضاع داخلی عملاً متولی اجرای رفرم مدنظر امریکا در ایران شد.

با روی کار آمدن امینی (اردیبهشت 1340) و به رغم اشتراک نظرهایش با ملیون متمایل به امریکا در خصوص ایجاد اصلاحات میان او و جبهه ملی ائتلافی نیرومند علیه رقیب مشترک یعنی شاه و دربار به وجود نیامد و برعکس جناح مقابل توانست با دامن زدن به اختلافات آنان هر دو را تضعیف و از صحنه بیرون کند.

البته فعالان و رهبران جبهه در مورد برخورد با دولت امینی اتفاق نظر نداشتند و همین امر به ناتوانی آنها در استفاده از شرایط مساعد موجود افزود. در تاریخ 28/2/40 با موافقت دولت میتینگ جبهه ملی در میدان جلالیه با حضور انبوه مردم تهران که برای اولین بار پس از کودتای 28 مرداد چنین مجالی می یافتند، برگزار شد.

در این مراسم دکتر سنجابی، دکتر صدیقی و دکتر بختیار در مورد وضعیت موجود و برنامه های جبهه سخنرانی کردند اما سخنان تحریک آمیز و هماهنگ نشده شاهپور بختیار باعث ایجاد اختلاف های تازه یی در رهبری گروه شد.

شرکت گسترده مردم در این میتینگ دولت را بر آن داشت تا از برپایی سایر تجمعات جبهه ملی مانند بزرگداشت واقعه 30 تیر جلوگیری کند. این امر منجر به تشدید اختلافات امینی و ملیون به شکل مطلوب و مدنظر شاه شد.

اوج این اختلافات به حادثه بهمن ماه دانشگاه تهران انجامید که راهپیمایی دانشجویان عضو جبهه در دانشگاه با یورش وسیع ماموران ساواک و ارتش که تحت نظر شخص شاه عمل می کردند مواجه شد و متعاقباً بازداشت برخی رهبران جبهه ملی را به دنبال داشت. این حادثه علاوه بر تضعیف جبهه و تشدید اختلافات درون آن، تضعیف دولت امینی را نیز به همراه داشت و بهانه مناسبی برای برکناری او به شاه داد تا با جلب نظر مقامات امریکایی خود عهده دار اجرای اصلاحات مدنظر آنان شود.

جانشین امینی اسدالله علم، خان قائنات و بیرجند بود که از سوی شاه مامور مذاکره با رهبران جبهه در زندان برای رسیدن به توافق با دولت بود. در میانه این مذاکرات ماجرای 15 خرداد 1342 و سرکوب آن توسط دولت رخ داد.

رهبران جبهه که وقت را در مذاکرات بی نتیجه با علم تلف کرده بودند در خصوص نحوه برخورد با اصلاحات ارضی و محکوم کردن یا نکردن حرکت 15 خرداد دچار اختلافات نظر با یکدیگر شدند. نقطه پایانی فعالیت های جبهه ملی دوم بازداشت باقیمانده رهبران پس از برپایی کنگره جبهه ملی بود. کنگره دی ماه 1341 تنها کنگره یی است که در طول حیات جبهه ملی اول تا چهارم برگزار شده است.

کنگره جبهه ملی دوم پس از برنامه ریزی و دعوت از نمایندگان تشکل های عضو تهران و شهرستان ها در چهارم بهمن 41 در منزل حاج حسن قاسمیه به صورت نیمه علنی آغاز به کار کرد. هنگام افتتاح کنگره برخی از نمایندگان روحانی عضو جبهه ملی در اعتراض به حضور بانوان بدون حجاب جلسه را ترک گفتند. در ادامه پس از انتخاب دکتر مصدق به عنوان رئیس افتخاری کنگره رای گیری به عمل آمد و اللهیار صالح به ریاست اجلاس برگزیده شد. مرحله بعدی کار تشکیل کمیسیون های سیاسی و اساسنامه انتخاب منشی و 35 نفر اعضای شورای مرکزی بود. (این عده 15 عضو باقیمانده شورای مرکزی را انتخاب می کردند.) در این انتخابات حزب ایران بیشترین اعضا را به شورای مرکزی فرستاد و از نهضت آزادی تنها دو نماینده به این شورا راه یافتند. منفردانی مانند حاج محمود مانیان از بازار و شادروان غلامرضا تختی نیز برگزیده شدند اما نحوه انتخابات مورد اعتراض مهم ترین و فعال ترین تشکل عضو یعنی کمیته دانشجویان و نهضت آزادی قرار گرفت.

یکی از موارد اختلاف انگیز کنگره بحث بر سر عضویت گروه تازه تاسیس ملی- مذهبی نهضت آزادی بود که به رغم مجادلات فراوان با درخواست این گروه برای عضویت در جبهه مخالفت شد. همین امر منجر به اعتراض و ترک اجلاس توسط نمایندگان نهضت آزادی شد. به همین شکل درخواست عضویت خلیل ملکی رهبر جامعه سوسیالیست ها نیز مورد موافقت قرار نگرفت. به این ترتیب جبهه ملی دوم به ائتلاف احزاب ایران، ملت ایران و مردم ایران محدود شد.

اختلاف انگیزترین موضوع در کنگره بحث بر سر ساختار جبهه ملی بود. عده یی مطابق نظر شادروان دکتر مصدق و سابقه جبهه ملی اول معتقد به فعالیت جبهه یی و حفظ استقلال حزبی گروه های عضو بودند.

در برابر بسیاری از اعضا برخلاف نظر دکتر مصدق با توجه به تجارب و ناکارایی جبهه ملی اول معتقد به ادغام همه احزاب در دل سازمان واحدی بودند تا امکان رهبری و هدایت بهینه تشکیلاتی فراهم آید.

به هرحال سران گروه اکثریت مانند صالح و سنجابی که از یک سو علاقه نداشتند ساختار جبهه یی و ترکیبی را بپذیرند و از سوی دیگر نمی خواستند متهم به مخالفت و رویارویی با شادروان دکتر مصدق شوند و ضمناً طرح و برنامه و توان فعالیت برابر رژیم شاه را نداشتند به علت عدم امکان فعالیت استعفای خود را اعلام کردند. قبل از اعلام انحلال عملاً پرونده فعالیت جبهه ملی دوم بسته شده بود زیرا رهبران محافظه کار جبهه پس از آزادی از زندان با شروع فعالیت مجدد سازمان دانشجویی جبهه که مقارن با برپایی انتخابات مجلس 21 بود، مخالفت کرده و اعلام کردند سیاست صبر و انتظار و مهیا شدن شرایط مناسب را در پیش گرفته اند. رژیم شاه به خوبی از ناتوانی و شدت تعارضات درونی جبهه ملی مطلع بوده و به همین دلیل با برپایی کنگره جبهه ملی موافقت شد زیرا آن را عامل تشدید و علنی شدن مناقشات و تنش های درونی گروه می دانست.

در جمع بندی و تحلیل علل ناتوانی و شکست جبهه ملی دوم و انحلال آن در سال 1343 باید به همان عواملی اشاره کرد که در مورد جبهه ملی اول نیز وجود داشت مانند ساختار جبهه یی، ابهام در ایدئولوژی و بی توجهی به کادرسازی، خودمحوری و تک روی احزاب و سران جبهه، نبود راهبرد و تاکتیک های مناسب در بهره گیری از شرایط مساعد، ضعف دربار و شاه، عدم استفاده موثر از نیروی جوانان به ویژه دانشجویان و مهم تر از همه بی توجهی و نادیده گرفتن عامل مذهب.

 

جبهه ملی سوم؛ دهه 40

جبهه ملی سوم را باید ادامه و دنباله طبیعی جبهه ملی دوم دانست. با این تفاوت که جناح اقلیت کنگره این بار در غیاب اکثریت محافظه کار راساً به سازماندهی جبهه پرداخت.

اینان ضمن مکاتبات متعدد با دکتر مصدق در سال 1343 موافقت وی را با اساسنامه جبهه ملی سوم دریافت کردند. مهم ترین نکته و نقطه تقابل جبهه ملی سوم با همتای قبلی خود در نحوه سازماندهی و ساختار جبهه بود که این بار تاکید شد؛ «جبهه ملی سوم مرکز تجمع احزاب و جمعیت های سیاسی و... است که هر یک از آنها مرام خاصی برای خود داشته باشند و با جبهه ملی سوم فقط دارای یک مرام مشترک باشند که آزادی و استقلال ایران است. بنابراین هیچ فردی که در یک اجتماع عضویت نداشته باشد نمی تواند وارد جبهه ملی شود.»

گروه های عضو جبهه ملی سوم که در 7/5/44 رسماً اعلام موجودیت کردند، عبارت بودند از حزب ملت ایران، حزب مردم ایران، جامعه سوسیالیست ها و نهضت آزادی. رهبری جبهه ملی سوم را سیدباقر کاظمی از نخبگان سیاسی قدیمی کشور برعهده گرفت. دو هفته پس از اعلام موجودیت فروهر و خلیل ملکی رهبران گروه های سوسیالیست ها و حزب ملت دستگیر شدند. قبل از آن هم رهبران نهضت آزادی زندانی شده بودند بدین سان جبهه سوم قبل از شروع و گسترش فعالیت ها فروپاشید.

از سال 1344 اوضاع سیاسی کشور دچار تحولاتی شد که بر شیوه فعالیت گروه های سیاسی تاثیر بسیاری نهاد.

رژیم شاه با سرکوب حرکت 15 خرداد، تبعید آیت الله خمینی، کشف بقایای حزب توده و گرفتن زهر چشم از ملی گرایان لیبرال عملاً باب فعالیت علنی و قانونی گروه ها را مسدود کرد و تنها احزاب فرمایشی سلطنت طلبی مانند حزب مردم، ایران نوین و پان ایرانیست ها فعالیت صوری داشتند که آنها هم با پیدایش حزب دولتی رستاخیز در اواخر 1353 ناچار به پیوستن به آن شدند.

تقویت ساواک و ارتش و برخورداری از حمایت کامل غرب در تحکیم اقتدار رژیم شاه نقش موثری داشت. همچنین افزایش درآمدهای نفتی و دریافت کمک های نظامی و مالی از غرب موجب شد حکومت پهلوی علاوه بر مهار نارضایتی های عمومی در برخورد با نخبگان سیاسی مخالف نیز قدرت مانور و چانه زنی بالایی داشته باشد.

در برخورد با مخالفان طی این سال ها سیاست دوگانه یی به چشم می خورد؛ با نیروهای برانداز که عمدتاً گرایش مذهبی یا مارکسیستی داشتند به شدت برخورد می شد و مجازات اعدام، حبس ابد، تبعید و شکنجه در مورد آنان اعمال می شد اما در برخورد با مخالفان غیرانقلابی شیوه دیگری در پیش گرفته شد. شاه به میانه روها امکان داد از خوان نعمت دلارهای نفتی بهره برند تا منافع آنان با پهلوی ها گره خورد، برخی دیگر که فعالیت سیاسی را کنار نهاده بودند وارد فعالیت های آموزش عالی یا فعالیت های اقتصادی شدند.

به عنوان نمونه؛

1- مهندس جهانگیر حق شناس و دکتر شالچیان موسسان شرکت ساختمان هامون

2- دکتر کریم سنجابی مشاور حقوقی وزارت فرهنگ و استاد دانشگاه

3- دکتر فریدون مهدوی عضو شورای مرکزی جبهه ملی دوم، مشاور و وزیر دولت هویدا و عضو حزب رستاخیز

4- مهندس امیر پرویز عضو شورای عالی حزب ایران، استاندار و وزیر در کابینه هویدا

5- فریدون امیر ابراهیمی عضو کمیته مرکزی حزب ایران، استاندار، معاون موسسات مالی هژبر یزدانی سرمایه دار

6- دکتر مسعود حجازی مشاور حقوقی بانک توسعه صنعتی و فعال در شرکت های ساختمانی

7- دکتر شاهپور بختیار مدیرعامل شیشه قزوین و کارخانه فخر ایران وابسته به بنیاد پهلوی.

می توان گفت در طول سال های 44 تا 56 هیچ گونه فعالیت سیاسی تشکیلاتی و حتی انفرادی از ملی گرایان در مخالفت با استبداد و استعمار نوین ایران و افزایش نفوذ بیگانگان مشاهده نمی شود.

اینان تنها گاهگاهی در دوره ها و محافل خصوصی گرد هم می آمدند و به بحث های جاری می پرداختند. یکی از جامعه شناسان خارجی پس از شرکت در یکی از این جلسات می نویسد؛ «پس از لختی تامل حضار مجلس متفقاً تاکید می کنند چنین کاری غفعالیت سیاسی انتقادیف تنها به برقراری یک دیکتاتوری نظامی منجر خواهد شد لذا بهتر است به همین وضعیت که داریم بسنده کنیم. شاه فوق العاده قدرتمند است و نمی توان او را در جهت اجرای طرح هایمان تحت فشار قرار داد. شاید بهتر باشد هفته بعد یکدیگر را ملاقات کنیم.»

ضمناً رهبران جبهه ملی در پاسخ به درخواست های مکرر هواداران جوان مبنی بر انجام حرکت یا تجدید سازمان جبهه دائماً به نامساعد بودن شرایط اشاره کرده و امکان تغییر اوضاع را موکول می کردند، تا امریکا با چشم غره یی به شاه، امکان فعالیت و ایجاد فضای باز سیاسی در ایران را فراهم آورد و عملاً نیز تا پیدایش چنین وضعیتی که با روی کار آمدن کارتر در کاخ سفید ایجاد شد، تنها نظاره گر بودند و از سال 56 مجدداً فعال شدند، البته در این سال ها جنبش دانشجویی در داخل و به ویژه در خارج فعالیت هایی با عنوان جبهه ملی خارج کشور انجام می دادند.

 

جبهه ملی چهارم؛ انقلاب

به اعتراف رهبران جبهه ملی آغاز مجدد فعالیت ها، ناشی از پیدایش فضای باز سیاسی کشور بود که تحت تاثیر به قدرت رسیدن دموکرات ها در کاخ سفید در داخل کشور به وجود آمد تا پس از وقفه یی 12ساله ملیون فعالیت های خود را از سر گیرند. این زمانی بود که شاه همانند ابتدای دهه 1340 می خواست با انجام برخی اصلاحات جزیی و هدایت شده بساط قدرت خویش را استحکام بخشد.

زمینه ساز آغاز به کار جبهه ملی چهارم، فعالیت های پراکنده یی بود که ملیون در قالب انتشار چند نامه سرگشاده خطاب به سران رژیم و سخنرانی های انتقادی داشتند.

یکی از نامه های مهم، نامه یی بود که کریم سنجابی، شاهپور بختیار و داریوش فروهر خطاب به شخص شاه منتشر کردند. در این نامه انجام برخی اصلاحات و رعایت حقوق بشر در قالب پایبندی به قانون اساسی مشروطیت مورد تاکید قرار گرفته بود. این نامه بدین جهت اهمیت دارد که هم سنگ بنای تشکیل جبهه ملی چهارم شد و هم مرزبندی اینان را از سایر اصلاح گران منتقد شاه مانند نهضت آزادی و سلطنت طلبان مشروطه خواه، همچون علی امینی مشخص کرد و مهم تر اینکه کدورت هایی میان ملیون در مورد محتوای نامه و تعداد، بین امضاکنندگان و نحوه انتشار نامه ایجاد کرد.

ادامه تلاش ها برای سازماندهی منجر به تشکیل «اتحادیه نیروهای جبهه ملی ایران» در 28 آبان 1356 شد. البته به رغم مذاکرات فراوان پیروان دکتر مصدق تنها سه حزب ملت ایران، حزب ایران و جامعه سوسیالیست ها (به رهبری رضا شایان) به همراه جمعی از بازاریان تهران به این ائتلاف پیوستند.

رهبران جبهه ملی در آغاز عبارت بودند از کریم سنجابی رئیس و دبیر هیات اجرایی، شاهپور بختیار مسوول تشکیلات، اسدالله مبشری مسوول بازرسی، رضا شایان مسوول امور مالی و داریوش فروهر مسوول انتشارات و سخنگوی جبهه.

اعضای شورای مرکزی عبارت بودند از آقایان کاظم حسیبی، کریم سنجابی، شاهپور بختیار، مهدی آذر، جهانگیر حق شناس، زیرک زاده، ابوالفضل قاسمی، احمد مدنی، محمود مانیان، شانه چی، امیر علایی و مبشری. ریاست شورای مرکزی را کاظم حسیبی برعهده داشت.

وضعیت انقلابی و خیزش های مردمی علیه نظام پهلوی در این زمان به صورت ادواری در شهرهای مختلف آغاز می شود. در این مقطع تاکید سران جبهه، مبارزه قانونی در چارچوب قانون اساسی بود. در اعلامیه دکتر سنجابی به مناسبت قیام مردم تبریز آمده بود؛ «در این مرحله مبارزه قانونی که ما هستیم شعار خود را در یک خواسته متمرکز سازیم؛ سرنوشت ملت ما به وسیله مبعوثان حقیقی ملت تعیین می شود.» در 30 تیر 1357 «اتحاد نیروهای ملی» به «جبهه ملی چهارم» تغییر نام یافت. در این تشکل، ریاست هیات اجرایی برعهده دکتر کریم سنجابی و اعضای آن بختیار، فروهر، حسیبی و مبشری بود.

در شهریور 57 سران جبهه ملی برای تحقق خواسته های خود و کسب برخی امتیازات به مذاکرات با دولت شریف امامی پرداختند. در وضعیت انقلابی کشور طی نیمه دوم همین سال و با گسترش تعارض میان نیروهای انقلابی، جبهه ملی در مقابل رژیم مواضع تندتری اتخاذ کرد، اما همچنان خواهان انجام اصلاحات در قالب قانون اساسی بود و پس از ملاقات با امام در پاریس (آبان 57) با صدور بیانیه سه ماده یی بر خواست رهبر انقلاب و مردم مبنی بر اعلام غیرقانونی بودن نظام پادشاهی و عدم امکان سازش با آن تاکید کرد.

پس از بازگشت آقای سنجابی از پاریس و بازداشت وی و داریوش فروهر، آنها ملاقات هایی با سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک و شخص شاه داشتند. سنجابی در دیدار با مقدم گفت؛ «ما ممکن است برای شاه به منزله آخرین تیر ترکش باشیم.»

در این مقطع و در پی رهنمود امریکا، شاه به مذاکره و آشتی با مخالفان میانه رو یعنی ملی گراها می اندیشید. شاه از تمایل و شرایط ملیون برای سازش از طریق غربی ها و واسطه هایی مانند احسان نراقی مطلع بود. نراقی از رهبران جبهه برای شاه پیام آورده بود که آنان تحت شرایطی حاضرند با پشت کردن به مذهبیون با شاه برای تشکیل دولت به توافق برسند. شاه نیز پس از مذاکره مستقیم با ملیون به آنان پیشنهاد تشکیل دولت داد. سران جبهه نیز در جلسات داخلی خود، کلیت پیشنهاد را پذیرفته و در پی یافتن فرد مطلوب و نیز حل مشکل خود با امام و مجاب کردن یا دور زدن ایشان بودند، اما شاهپور بختیار بدون هماهنگی با شورای جبهه، کار را با شاه تمام کرد و خبر انتصاب او به سرعت منعکس شد و شورای جبهه ملی هم در واکنشی او را از جبهه اخراج و همکاری با وی را تحریم کرد.

تاکتیک ملیون برای بزرگ جلوه دادن تهدید نیروهای مذهبی و نیرومند، نشان دادن خود برای جایگزینی و مهار مذهبیون بود. در آذر 57 که آقایان سنجابی و فروهر تحت نظر مقامات ساواک به سر می بردند خطاب به مقامات عالی رتبه رژیم پهلوی گفتند؛ «بازداشت ما دو نفر در ابتدای امر می توانست مقداری موجه باشد، اما هرچه زمان بگذرد میدان برای دیگران خالی می ماند و ما از سازماندهی و ایجاد یک سازمان متشکل در مقابل آنان عقب خواهیم ماند، وقت آن رسیده که جبهه ملی تلاش های خود را شدت دهد و سازماندهی کند.»

همزمان جبهه ملی به عنوان جانشین نظام پادشاهی و برای جلب نظر ایالات متحده تماس هایی با مقامات سفارت امریکا در ایران برقرار کرد. ارزیابی مسوولان سفارت پس از اولین ملاقات با کریم سنجابی چنین است؛ «سنجابی می خواست چیزی را که وی حسن نیت خودش، عقاید روشنفکرانه و گرایش طرفدار غرب برای توجه ایالات متحده می داند به طور غیرمستقیم منتقل کند.»

ارزیابی مسوولان سفارت امریکا از ملاقات بعدی بسیار گویا و مبین شرایط نابسامان و ضعف و انفعال جبهه ملی است؛ «سنجابی در میدان رهاشده خود را تنها احساس می کند و در جست وجوی دوستانی مانند دولت امریکا است.»

و بالاخره، این دیدگاه که تا حدودی با اسناد ساواک همخوانی دارد به اینجا می انجامد که... در آخرین روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی و ورود امام جبهه ملی از کاروان انقلاب عقب افتاد. عدم حضور موثر سران جبهه در شورای انقلاب و دولت موقت و ناتوانی در بسیج توده یی از جمله دیگر شاخص هایی است که حاکی از عدم حضور موثر و فاصله گیری تدریجی آنان از جنبش است.

 

منابع؛

1- چگونگی تشکیل و فعالیت های جبهه ملی از آغاز تا انقلاب اسلامی، علی جواهرکلام

2- اسناد لانه جاسوسی

3- جزوات متعدد سیاسی و روزنامه های اطلاعات و کیهان

منبع سایت باشگاه اندیشه.مقالات

 






تاریخ : یکشنبه 90/8/15 | 2:26 عصر | نویسنده : saaleh110 | نظرات ()

اینک نوجوانى واله و شیداى در محبت ، و زن جوانى سوخته و بى طاقت شده از عشق آن جوان ، در یکجا جمعند، در جایى که غیر آن دو کسى نیست ، یک طرف عزیزه مصر است که عشق به یوسف رگ قلبش را به پاره شدن تهدید مى کند، و هم اکنون مى خواهد او را از خود او منصرف و به سوى خودش متوجّه سازد، و به همین منظور درها را بسته و به عزّت و سلطنتى که دارد اعتماد نموده ، با لحنى آمرانه ((هیت لک )) او را به سوى خود مى خواند تا قاهریت و بزرگى خود را نسبت به او حفظ نموده به انجام فرمانش مجبور سازد.
یک طرف دیگر این خلوتگاه ، یوسف ایستاده که محبت به پروردگارش ‍ او را مستغرق در خود ساخته و دلش را صاف و خالص نموده ، بطورى که در آن ، جایى براى هیچ چیز جز محبوبش باقى نگذارده . آرى ، او هم اکنون با همه این شرایط با خداى خود در خلوت است ، و غرق در مشاهده جمال و جلال خداست ، تمامى اسباب ظاهرى - که به ظاهر سببند - از نظر او افتاده و بر خلاف آنچه عزیزه مصر فکر مى کند کمترین توجّه و خضوع و اعتماد به آن اسباب ندارد.
اما عزیزه با همه اطمینانى که به خود داشت و با اینکه هیچ انتظارى نداشت ، در پاسخ خود جمله اى را از یوسف دریافت کرد که یکباره او را در عشقش شکست داد.
توحید خالص یوسف (علیه السلام ) که از پاسخ او درمقابل درخواست همسر عزیز (معاذالله ربى احسن مثواى ) نمایان است
یوسف در جوابش تهدید نکرد و نگفت من از عزیز مى ترسم ، و یا به عزیز خیانت روا نمى دارم ، و یا من از خاندان نبوّت و طهارتم ، و یا عفت و عصمت من ، مانع از فحشاى من است . نگفت من از عذاب خدا مى ترسم و یا ثواب خدا را امید مى دارم .
و اگر قلب او به سببى از اسباب ظاهرى بستگى و اعتماد داشت طبعا در چنین موقعیت خطرناکى از آن اسم مى برد، ولى مى بینیم که به غیر از ((معاذ اللّه )) چیز دیگرى نگفت ، و به غیر از عروه الوثقاى توحید به چیز دیگرى تمسک نجست .
پس معلوم مى شود در دل او جز پروردگارش احدى نبوده و دیدگانش ‍ جز به سوى او نمى نگریسته .
و این همان توحید خالصى است که محبت الهى وى را بدان راهنمایى نموده ، و یاد تمامى اسباب و حتى یاد خودش را هم از دلش بیرون افکنده ، زیرا اگر انیّت خود را فراموش نکرده بود مى گفت : ((من از تو پناه مى برم به خدا)) و یا عبارت دیگرى نظیر آن ، بلکه گفت : ((معاذ اللّه )). و چقدر فرق است بین این گفتار و گفتار مریم که وقتى روح در برابرش به صورت بشرى ایستاد و مجسم شد گفت : ((انى اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا )).
خواهى گفت : اگر یاد خود را هم فراموش کرده بود چرا بعد از معاذ اللّه گفت : ((انه ربى احسن مثواى انه لا یفلح الظالمون )) و از خودش ‍ سخن گفت ؟ در جواب مى گوییم : پاسخ یوسف همان کلمه ((معاذ اللّه )) بود و اما این کلام که بعد آورد بدین منظور بود که توحیدى را که ((معاذ اللّه )) افاده کرد توضیح دهد و روشنش سازد، او خواست بگوید: اینکه مى بینیم تو در پذیرائى من نهایت درجه سعى را دارى با اینکه به ظاهر سفارش عزیز بود که گفت : ((اکرمى مثویه )) و لیکن من آن را کار خداى خود و یکى از احسانهاى او مى دانم . پس در حقیقت پروردگار من است که از من به احترام پذیرایى مى کند، هر چند به تو نسبت داده مى شود، و چون چنین است واجب است که من به او پناهنده شوم ، و به همو پناهنده مى شوم ، چون اجابت خواسته تو و ارتکاب این معصیت ظلم است و ظالمان رستگار نمى شوند، پس هیچ راهى براى ارتکاب چنین گناهى نیست .
نکاتى که یوسف علیه السلام در جمله (انه ربى احسن مثواى ) افاده کرده است
یوسف (علیه السّلام ) در جمله ((انه ربى احسن مثواى )) چند نکته را افاده کرد: اول اینکه او داراى توحید است و به کیش بت پرستى اعتقاد ندارد، و از آنان که به جاى خدا ارباب دیگرى اتخاذ مى کنند و تدبیر عالم را به آنها نسبت مى دهند نیست ، بلکه معتقد است که جز خداى تعالى رب دیگرى وجود ندارد.
دوم اینکه او از آنانکه به زبان خدا را یکتا دانسته و لیکن عملا به او شرک مى ورزند نیست و اسباب ظاهرى را مستقل در تاءثیر نمى داند، بلکه معتقد است هر سببى در تاءثیر خود محتاج به اذن خداست ،و هر اثر جمیلى که براى هر سببى از اسباب باشد در حقیقت فعل خداى سبحان است ، او همسر عزیز را در اینکه از وى به بهترین وجهى پذیرایى کرده مستقل نمى داند، پس عزیز و همسرش به عنوان رب که متولى امور وى شده باشند نیستند، بلکه خداى سبحان است که این دو را وادار ساخته تا او را گرامى بدارند، پس خداى سبحان او را گرامى داشته ، و اوست که متولى امور است ، و او در شداید باید به خدا پناهنده گردد.
سوم اینکه اگر در آنچه همسر عزیز بدان دعوتش میکند پناه به خدا مى برد براى این است که این عمل ظلم است و ظالمان رستگار نمى شوند، و به سوى سعادت خویش هدایت نگشته در برابر پروردگارشان ایمن نمى گردند همچنانکه قرآن از جد یوسف ، حضرت ابراهیم حکایت کرده که گفت : ((الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون )).
چهارم اینکه او مربوب یعنى مملوک و در تحت تربیت رب خویش ، خداى سبحان است ، و خود مالک چیزى از نفع و ضرر خویش نیست مگر آنچه را که خدا براى او خواسته باشد، و یا خدا دوست داشته باشد که او انجامش دهد، و به همین جهت در پاسخ پیشنهاد او با لفظ صریح خواسته او را رد نکرد، و با گفتن ((معاذ اللّه )) بطور کنایه جواب داد. نگفت : من چنین کارى نمى کنم ، و یا چنین گناهى مرتکب نمى شوم ، و یا به خدا پناه مى برم از شر تو و یا امثال آن ، چون اگر چنین مى گفت براى خود حول و قوه اى اثبات کرده بود که خود بوى شرک و جهالت را دارد، تنها در جمله ((انه ربى احسن مثواى )) از خود یادى کرد، و این عیب نداشت ، زیرا در مقام اثبات مربوبیت خود و تاءکید ذلت و حاجت خود بود.
و عینا به همین علّت به جاى ((اکرام )) کلمه ((احسان )) را به کار برد، با اینکه عزیز گفته بود: ((اکرمى مثویه )) او گفت : ((انه احسن مثواى )) چون در اکرام ، معناى احترام و شخصیت و عظمت نهفته است .
نراع بین حب الهى و عشق حیوانى و چیره شدن حب الهى در یوسف (ع )
و کوتاه سخن ، هر چند واقعه یوسف و همسر عزیز یک اتفاق خارجى بوده که میان آن دو واقع شده ، ولى در حقیقت کشمکشى است که میان ((حب )) و ((هیمان )) الهى و میان عشق و دلدادگى حیوانى اتفاق افتاده ، و این دو نوع عشق بر سر یوسف با هم مشاجره کرده اند، هر یک از این دو طرف سعى مى کرده یوسف را به سوى خود بکشاند و چون ((کلمة اللّه )) علیا و فوق هر کلمه اى است لا جرم برد با او شده و یوسف سرانجام دستخوش جذبه اى آسمانى و الهى گشته ، محبت الهى از او دفاع کرده است : ((و اللّه غالب على امره )).پس جمله ((و راودته التى هو فى بیتها عن نفسه )) دلالت مى کند بر اصل مراوده ، و آوردن وصف ((فى بیتها)) براى دلالت بر این معنا است که همه اوضاع و احوال علیه یوسف و به نفع همسر عزیز جریان داشته و کار بر یوسف بسیار شدید بوده ، و همچنین جمله ((و غلقت الابواب ))، چون این تعبیر (باب تفعیل ) مبالغه را مى رساند. و مخصوصا با اینکه مفعول آن را (الابواب ) با الف و لام و جمع آورده و جمع داراى الف و لام خود استغراق را مى رساند، و نیز تعبیر به هیت لک که امرى است که معمولا از سوالى بعید به منظور اعمال مولویت و آقایى صادر مى شود، و به این نیز اشاره دارد که همسر عزیز کار را از ناحیه خود تمام مى دانسته و جز اقبال و پذیرفتن یوسف انتظار دیگرى نداشته ، و نیز به نظر او علل و اسباب از ناحیه یوسف هم تمام بوده .
چیزى که هست خداى تعالى نزدیک تر از یوسف است به خود او و همچنین از عزیزه ، همسر عزیز، ((و للّه العزه جمیعا)).
مراد یوسف از رب در جمله خداى (انه ربى احسن مثواى ) تعالى است
و اینکه فرموده : ((قال معاذ اللّه انه ربى احسن مثواى ...)) جوابیست که یوسف به عزیزه مصر داد، و در مقابل درخواست او پناه به خدا برد و گفت : پناه مى برم به خدا پناه بردنى از آنچه تو مرا بدان دعوت مى کنى ، زیرا او پروردگار من است ، متولى امور من است ، او چنین منزل و ماوایى روزیم کرد، و مرا خوشبخت و رستگار ساخته ، و اگر من هم از اینگونه ظلم ها مرتکب شده بودم از تحت ولایت او بیرون شده ، از رستگارى دور مى شدم .
یوسف در این گفتار خود ادب عبودیت را به تمام معنا رعایت نموده ، و همانطور که قبلا هم اشاره کردیم اول اسم جلاله را آورد و پس از آن صفت ربوبیّت را، تا دلالت کند بر اینکه او عبدى است که عبادت نمى کند مگر یک رب را و این یکتاپرستى آئین پدرانش ابراهیم ، اسحاق و یعقوب بوده .






تاریخ : پنج شنبه 90/8/12 | 5:23 عصر | نویسنده : saaleh110 | نظرات ()

ل یوسف لا یزال و دم به دم مجذوب رفتار جمیل پروردگارش مى شد و قلبش در اشارات لطیفى که از آن ناحیه مى شد مستغرق مى گردید، و روز به روز بر علاقه و محبتش نسبت به آنچه مى دید و آن شواهدى که از ولایت الهى مشاهده مى کرد زیادتر مى شد، و بیشتر از پیش مشاهده مى کرد که چگونه پروردگارش بر هر نفسى و عمل هر نفسى قائم و شهید است ، تا آنکه یکباره محبت الهى دلش را مسخر نموده و واله و شیداى عشق الهى گردید او دیگر به جز پروردگارش همى ندارد، و دیگر چیزى او را از یاد پروردگارش حتى براى یک چشم بر هم زدن بازنمى دارد.
این حقیقت براى کسى که در آیاتى که راجع به گفتگوهاى حضرت یوسف است ، دقّت و تدبّر کند بسیار روشن جلوه مى کند. آرى ، کسى که در امثال : ((معاذ الله انه ربى )) و ((ما کان لنا ان نشرک باللّه من شى ء)) و ((ان الحکم الا للّه )) و ((انت ولیى فى الدنیا و الاخرة )) و امثال آن که همه حکایت گفتگوهاى یوسف است کاملا دقّت نماید، همه آن احساساتى که گفتیم براى یوسف دست داده بود، برایش روشن مى شود، و به زودى بیان بیشترى در این باره خواهد آمد - ان شاء اللّه تعالى .
آرى ، این بود احساسات یوسف که او را به صورت شبحى درآورده بود که در وادى آن ، غیر از محبت الهى چیزى وجود نداشت ، محبتى که انیس ‍
دل او گشته بود و او را از هر چیز دیگرى بى خبر ساخته و به صورتى درآورده بود که معنایش همان خلوص براى خداست و دیگر غیر خدا کسى از او سهمى نداشت
تفسی المیزان ج11 ص163

ج

 






تاریخ : پنج شنبه 90/8/12 | 3:10 عصر | نویسنده : saaleh110 | نظرات ()

دومین مصرف‌کننده پس از عربستان

رتبه اول مصرف لوازم آرایش در منطقه خاورمیانه از آن عربستان است و رتبه دوم به ایران تعلق دارد. هر چند که کارشناسان اقتصاد معتقد هستند که ایران به دلیل آنکه مصرف‌کننده لوازم آرایشی ارزانقیمت است، می‌تواند گوی سبقت را از عربستان هم ربوده و سهم مصرف ایران، دو یا سه برابر عربستان هم افزایش یابد. با این حال، از آنجا که سهم بیش از 30 درصدی مصرف لوازم آرایش منطقه خاورمیانه همچنان در اختیار ایران است، رتبه هفتمین مصرف‌کننده لوازم آرایش جهان سال‌هاست که به نام ایران رقم خورده است.

14 میلیون زن در ایران یک میلیارد دلار لوازم آرایش در سال مصرف می‌کنند

سال گذشته گزارشی منتشر شده در یک روزنامه چاپ اسپانیا، بر صفحه رسانه‌های مجازی ایران قرار گرفت که اعلام می‌کرد: «براساس تحقیقی که در موسسه تحقیقاتی TMBA انجام شده، حدود 14 میلیون دختر و زن بین 15 تا 45سال ساکن شهرهای بزرگ ایران، بطور متوسط ماهانه 7/5 یورو برای خرید لوازم آرایشی هزینه می‌کنند و این درحالی است که متوسط حقوق بین 490 تا570یورو است. زنان و دختران ایرانی به دلیل حجاب توجه خاصی به چهره خود می‌کنند. دخترانی هستند که بیش از یک ساعت جلوی آینه آرایش می‌کنند. اگر در اروپا مردم ترجیح می‌دهند طبیعی باشند، در ایران جوانان ترجیح می‌دهند آرایش کنند. مردم ایران سالانه حدود 1630 میلیون یورو برای کالای آرایشی هزینه می‌کنند و بیشتر محصولات آرایشی وارداتی هستند، ولی قسمت اعظم این واردات خارج از شیوه قانونی انجام می‌شود و اکثر کارشناسان معتقدند که حجم محصولات وارداتی غیرقانونی بین 570تا610میلیون یورو است.»

نتایج بررسی‌های جدید روانشناسان و روانپزشکان اعلام می‌کند که امروز، مصرف لوازم آرایش در ایران صرفا در انحصار زنان نبوده و مجید ابهری؛ کارشناس علوم رفتاری دانشگاه شهید بهشتی، از تحقیقی خبر می‌دهد که بر مبنای نتایج آن، مردان ایرانی، مصرف‌کننده 12 درصد از لوازم آرایش موجود در بازار هستند.

ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز آخرین رقم را اعلام کرد

هفته اول آبان ماه، کارشناسان متولی بهداشت و درمان و مبارزه با قاچاق کالا و ارز در برنامه آموزشی ضابطین خاص وزارت بهداشت سازمان غذا و دارو و نحوه پیشگیری و مبارزه با قاچاق و تقلب حاضر شدند آخرین ارقام از وضع ورود کالای غیرمجاز را مرور کنند. سردار مهدی ایوبی؛ معاون پیشگیری ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا و ارز، در حالی که وزارت بهداشت را نسبت به واردات غیرقانونی فرآورده‌های آرایشی غیرمجاز مورد اعتراض قرار داده بود، به حجم 150 میلیون دلاری واردات فرآورده‌های آرایشی از مبادی مجاز در مقابل حجم یک میلیارد و200 میلیون دلاری محصولات آرایشی که هر سال به صورت غیرقانونی وارد ایران می‌شود اشاره و اعلام کرد که «از ابتدای آبان ماه سال جاری، گروهی از کالاها برای قابلیت رهگیری، باید با کدینگ وارد کشور شوند که یکی از اقلام مدنظر، محصولات دارویی و تجهیزات پزشکی و فرآورده‌های آرایشی است.»

 






تاریخ : پنج شنبه 90/8/12 | 11:34 صبح | نویسنده : saaleh110 | نظرات ()
   1   2   3      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.

  • تبادل رفت