حمله متفقین به ایران
اشغال ایران دو هفته بعد از امضای منشور آتلانتیک که چرچیل و روزولت در آن حق آزادی و استقلال و تعیین سرنوشت را برای کلیه ملل جهان شناخته بودند، صورت گرفت؛ در حالی که ایران بارها و بارها بی طرفی خود را در جنگ اعلام کرده بود.
متحدین به سرکردگی هیتلر در ابتدای جنگ به پیشرفت های قابل ملاحظه نظامی دست یافتند و همراه شوروی سابق، کشورهای مختلف اروپایی را اشغال کرده و متفقین را در آستانه شکست قرار دادند؛ اما با پیوستن شوروی سابق به متفقین، موقعیت متحدین تضعیف شده و سرانجام بازنده جنگ شدند. در این راستا، گرد هم آیی سران سه کشور قدرتمند حاضر در جنگ (آمریکا، شوروی و انگلستان) یعنی روزولت، استالین و چرچیل و مذاکرات آنها در کنفرانس محرمانه ای که در تهران تشکیل شد، نقش اساسی در شکست متحدین به سرکردگی هیتلر و پیروزی متفقین در جنگ داشت.
آغازگر اصلی جنگ جهانی دوم آدولف هیتلر بود که با اولتیماتومی که به کشورهای همجوار داد، جنگ را آغاز کرد.
دیکتاتوری رضاشاه و دور کردن نخبگان از اطرافش به ضررش تمام شد.
جنگ جهانی دوم در حالی با حمله ارتش هیتلر به لهستان آغاز شد که رژیم ایران برای مبارزه با عوارض آن از همیشه ضعیف تر بود. رجالی که در سالهای سخت جنگ جهانی اول مملکت را حفظ کرده بودند، دیگر زنده نبودند. مستوفی الممالک و مشیرالدوله درگذشته بودند، تیمورتاش و نصرت الدوله و داور که همچون فروغی، قوام السلطنه، مخبرالسلطنه، موتمن الملک که ممکن بود بتوانند کاری انجام دهند در گوشه ای به کارهای کشاورزی و یا فعالیت های ادبی می پرداختند. تقی زاده و حکیم الملک نیز در اروپا به سر می بردند و ماسونها نیز از دور رضاخان به دست خودش پراکنده شده بودند. قزاق سوادکوهی می خواست با اعلام بی طرفی، کشور و رژیم را از گزند حوادث جنگ جهانی مصون نگاه دارد.
گرایش رضاشاه به سمت آلمانها
نفوذ اقتصادی آلمان در ایران و گرایش و تمایل رضاخان به سوی این کشور، باعث شد تا انگلستان که پایگاه مهم خود یعنی ایران را در شرف افتادن در دامن آلمان می دید، زمینه را برای سقوط رضاخان به محض ورود متفقین به ایران آماده ساخته و ضمن تبعید رضاخان، با دستیاری آمریکا، پسرش محمدرضا را به سلطنت ایران منصوب کند.
چنین به نظر می رسد که رضاخان با برکناری فروغی و کودتا علیه ماسونها عملا بندهای سیاسی خود را با انگلستان به آنجا مختصر کرده بود که به سادگی قابل بریدن باشد. سفیر انگلستان بعد از مراجعت از ایران در آخرین گزارش خود چنین نوشت: «در تهران هیچ دیپلماتی به اندازه سفیر آلمان مورد توجه نیست، تبلیغات و اقتصاد در دست آلمان هاست. در بخش صنایع نیز، متخصصان آلمانی در کارخانه های متعلق به رضاخان خدمات دلنشینی به او ارائه می دهند».
روشنفکرانی که عامل گرایش رضاشاه فه آلمانها بودند
در این اواخر نقل و انتقالاتی در بین آلمانی های مقیم تهران رخ داد که به نظر می آمد برای سرعت بخشیدن به کارهای فنی باشد، در حالیکه پس از هر کدام از این جابجایی ها، افرادی از اعضای حزب ناسیونال- سوسیال (نازی) به ایران می آمدند. از سوی دیگر باید گفت در ابتدا آلمان ها به جهت آنکه هیچگاه در ایران مطامع سیاسی نداشتند، در بین مردم خوشنام بودند. بسیاری از آزادیخواهان و ملی گرایان با تمام اعتقادات خود بر این استدلال پافشاری کردند که راه رستگاری ایران در همکاری با آلمان است و بسیاری از مردم به علت تنفر از انگلستان و ترس از شوروی با آنان موافق بودند. در سازمان تازه تاسیس «پرورش افکار» نیز همین تمایلات ملی تجلی یافته بود. در آنجا صدیق اعظم، بدیع الزمان فروزانفر و دکتر متین دفتری و بسیاری دیگر از رجال و ادیبان، جلسات سخنرانی برپا داشته و بر تملق گویی از رضاخان و تبلیغ ناسیونالیسم و تاریخ ایران باستان می پرداختند.
پشت این فعالیت ها، پرشورترین طرفدار آلمان، حبیب الله نوبخت قرار داشت که به سادگی از طرفدارای آلمان به ریاست ستون پنجم این کشور در ایران رسید. او با تاسیس حزب کبود که یک شبکه مخفی بود به یارگیری از بین صاحبان مقام و افرادی که در پست های حساس قرار داشتند، پرداخت و به راحتی توانست از بین نظامیان، گروهی را به خود جذب کند. این شبکه، همچون تشکیلات فراماسونری اداره می شد و با یهودیان و ماسون ها دشمنی نداشت. نوبخت در یک فعالیت علنی، کانون ایران باستان را نیز بنیان نهاد که آرم آن نقش فروهر (مشخص ترین نشانه زرتشتیان) به همراه صلیب شکسته هیتلر بود. در این کانون مجله ای منتشر می شد و جلسات سخنرانی برپا می گشت که در آن سخنرانان از برتری نژاد آریا و هم نژادی مردم ایران و آلمان سخن می گفتند.
اخبار پیروزی آلمانها در فکر مردم
در نخستین سال جنگ، اختلال در رسیدن قطعات کارخانه ها، مواد اولیه کارخانه ها و بالا رفتن قیمت اجناس وارداتی، نرخها را بالا برد و تورم را دامن زد. به زودی گیرنده های رادیویی گروندیک و فیلیپس و زنیط و مارک های آلمانی پرفروش شدند.
مردم می کوشیدند از طریق این رادیوها، اخبار سانسور شده مطبوعات فارسی را دور بریزند و از حوادث جهان باخبر شوند؛ به خصوص که هم رادیو برلین و هم بی بی سی برنامه هایی به زبان فارسی پخش می کردند. به این ترتیب و بتدریج اخبار جنگ، با پیروزی های اولیه آلمان در ایران، شنوندگان علاقه مندی پیدا کرد. یکی از آنها رضاشاه بود که در کاخ نوساز سعدآباد، چند رادیوی قوی داشت. وی تصمیم گرفته بود تا از طریق یک رادیوی شخصی، سخنرانی های کانون پرورش افکار را به گوش همه مردم برساند. فروغی و رجال همفکر او که در کُنج خانه هایشان اخبار جنگ را دنبال می کردند، وقتی شنیدند که با افتتاح مجلس دوازدهم شاه به جم مورد اعتمادش تکلیف استعفا کرده و قصد دارد متین دفتری، وکیل و حقوقدان نزدیک به سفارت آلمان را به نخست وزیری برگزیند، دانستند که دیکتاتور به دام افتاده است. به راستی نیز تبلیغات آلمان ها و پیروزی های اولیه هیتلر کار خود را کرده بود.
زیرپا گذاشتن پیمان بغداد از طرف رضاشاه بر علیه انگلیس
کمی بیشتر از دو سال بعد از روزی که وزیران خارجه ایران، ترکیه، افغانستان و عراق در چادر مجللی برابر قصر شهوند (سعدآباد) پیمانی را امضا کردند که طرح اصلی آن را انگلستان داده بود، رژیم های ایران و عراق، جهت مخالف انگلستان را برگزیدند.
وفقیت آلمانها در ابتدای جنگو اتحاد انگلیس با شوروی
در بیست و دوم ژوئن 1941.م برابر با اول تیر 1320.ش حادثه ای اتفاق افتاد که دنیا را با شگفتی روبرو ساخت و اهمیت ایران را از لحاظ استراتژیکی چند برابر افزایش داد. در سحرگاه آن روز ارتش نیرومند آلمان، خاک شوروی را مورد حمله قرار داد و ظرف چند روز شکست های فاحشی به ارتش سرخ که غافلگیر شده و انتظار چنین حمله ناگهانی را نداشت، وارد کرد و متعاقبا قسمت بزرگی از خاک آن کشور را متصرف گردید. این بار هدف آلمان ها خرد کردن نیروی دفاعی شوروی، تصرف مسکو، لنینگراد، کیف و رسیدن به چاه های نفت قفقاز بود. آلمان ها قصد داشتند پس از آنکه ارتش آفریقایی آلمان که به دروازه های مصر رسیده بود، دفاع انگلیسی ها را درهم شکست، با ارتش اعزامی به روسیه در ایران تلاقی نموده و توامان به هندوستان حمله کنند و با تصرف ذخایر نفت خاورمیانه و منابع حیاتی هند، امپراتوری انگلستان را به زانو درآوردند.
نخست وزیر انگلستان چرچیل در برابر این واقعه، فورا دست اتحاد به سمت شوروی ها دراز کرد و با وجود آن همه دشمنی، رقابت و اختلافات سیاسی که بین این دو کشور وجود داشت، برای مقابله با خطر مشترک، ناچار شد با روس ها در صف واحدی قرار بگیرد. در این هنگام روس ها در مقابل حملات برق آسای ارتش آلمان، احتیاج مبرمی به اسلحه، مهمات و دارو داشتند. انگلیسی ها نیز می خواستند تا به هر قیمتی شده خطوط ارتباطی بین خلیج فارس و سرحد شوروی را حفظ کنند، تا به این وسیله اولا مهمات و وسایل جنگی مورد نیاز شوروی ها را به جبهه روسیه برسانند؛ ثانیا، اگر شوروی ها احتمالا در جنگ با آلمان شکست خوردند، بتوانند از چاه های نفت خاورمیانه و راه ارتباطی هند دفاع کنند. در بیست و هفتم ژوئن یعنی پنج روز پس از حمله آلمان ها به شوروی سر استانفور دکربیس سفیر انگلستان در مسکو با عجله از لندن به محل ماموریتش مراجعت کرده و مذاکره درباره اتحاد با شوروی را با مولوتف- کمیسر امور خارجه شوروی- آغاز کرد. این مذاکرات منجر به موافقتنامه دوازدهم ژوئیه 1941.م شد که به موجب آن دو دولت متعهد شدند: اولا؛ هیچگونه مذاکرات جداگانه ای برای متارکه جنگ با آلمان بدون جلب رضایت طرف دیگر ننمایند؛ ثانیا، هرگونه کمک نظامی لازم را در جنگ با دشمن مشترک به یکدیگر برسانند.
ترس ابتدایی شوروی از حمله به ایران و جنگ در دو جبهه و اشغال ایران
پس از آن مساله رساندن اسلحه و مهمات به جبهه روسیه مطرح شد. انگلیسی ها، راه ایران را که مطمئن ترین و کوتاه ترین راه بود و راه آهن سراسری، آن را از خلیج فارس به بحر خزر مرتبط می نمود و بهترین وسیله نقلیه به شمار می رفت، پیشنهاد کردند.
در ابتدا روس ها در مورد حمله به ایران که دارای ارتش مدرن و مجهز به بهترین سلاح های آن روز بود، اظهار تردید نمودند و حاضر نشدند مبادرت به جنگ در دو جبهه بنمایند. اما انگلیس ها در این خصوص اطمینان کافی به آنها دادند که در ظرف چند روز موفق به از بین بردن مقاومت ارتش ایران و اشغال کشور خواهند شد و به این ترتیب روز هفدهم ژوئیه در مورد حمله به ایران بین نمایندگان دو کشور توافق به عمل آمد. رضاشاه که در آن زمان متکی به ارتش صد و بیست هزار نفری و اعلام بی طرفی ایران بود، برای آنکه هیچگونه بهانه به دست متفقین ندهد در ژوئیه سال 1940 دکتر متین دفتری که تحصیل کرده آلمان و متمایل به این کشور بود را از نخست وزیری برکنار و علی منصور را که به محافظه کاری شهرت داشت به جای او منصوب کرد.
رضاشاه، ضمنا ورود نشریات تبلیغاتی آلمان به ایران را ممنوع ساخته و فعالیت آلمانی های مقیم ایران را تحت نظارت دقیق قرار داد. به این ترتیب وی گمان می کرد دیگر دو دولت همسایه، کاری به کار دولت بی طرف ایران نخواهد داشت؛
اما در هجدهم ژوئیه 1941 دولت های شوروی و انگلستان یادداشت های مشابهی به دولت ایران تسلیم و ضمن آن از فعالیت کارشناسان آلمانی در ایران اظهار نگرانی کرده و اخراج آنان را که به عقیده دو دولت متفق، ستون پنجم آلمان در ایران بودند و منافع آنان را مورد تهدید قرار می دادند، خواستار شدند. دولت ایران در جواب آنان اظهار داشت که کارشناسان آلمانی برای خدمت در صنایع ایران ضروری بوده و به زودی نمی توان برای آنها جانشین پیدا کرد، در ضمن تعدادشان هم آنقدر زیاد نیست و دولت بر عملکرد آنها نظارت و مراقبت جدی دارد.
آنتونی ایدن وزیر خارجه انگلیس به محمدعلی مقدم- وزیر مختار ایران- در لندن به طور سربسته اظهار داشت که اگر مساله واگذاری راه، جهت عبور اسلحه و مهمات انگلیسی به جبهه شوروی به نحوی حل شود از اقدامی که ممکن است عواقب وخیمی برای ایران داشته باشد جلوگیری خواهند کرد. رضاشاه به این پیغام توجهی نکرد و در واقع منتظر نتیجه جنگ آلمان و شوروی ماند.
دستور انگلیس در تحویل و اخراج آلمانها و عملکرد رضاشاه
در شانزدهم اوت 1941(25مرداد1320) سه یادداشت به دولت ایران رسید؛ دو یادداشت اول از طرف شوروی و انگلستان بود. دولت های مذکور، پاسخ ایران را قانع کننده ندانسته و مجددا خواستار اخراج کلیه اتباع آلمانی از ایران و خاتمه دادن به فعالیت جاسوسان آلمانی شدند و در واقع به دولت ایران در این باره اولتیماتوم دادند. یادداشت سوم از طرف دولت آلمان و حاوی پیام هیتلر به رضاشاه بود. پیشوای آلمان در پیام خود از مقاومت ایران در برابر فشار متفقین و پیروی از سیاست بی طرفی اظهار خوشحالی کرده و اعلام داشته بود که به عقیده او این دوره فشار طولانی نخواهد بود، زیرا نیروهای آلمانی در خاک اوکراین مشغول پیشروی بوده و به نواحی شمالی جزیره کریمه رسیده اند و قصد دارند تا پاییز، قسمت های دیگری از خاک روسیه را نیز تصرف و آخرین مقاومت روس ها را درهم شکنند. ضمنا هرگونه کوشش انگلیسی ها برای ایجاد خط دفاعی در قفقاز به لحاظ تفوق نیروهای آلمانی محکوم به شکست می باشد و دولت آلمان امیدوار است، تا زمانیکه این دوره کوتاه سپری نشده دولت ایران با تمام قوا در مقابل فشارهای متفقین مقاومت نماید.
رضاشاه در وضع بسیار بغرنجی قرار گرفته بود، زیرا از یک طرف اگر با تقاضای متفقین موافقت می کرد، دست به اخراج آلمانی های مقیم ایران می زد و اجازه عبور اسلحه و مهمات به جبهه روسیه را می داد مرتکب عمل خصمانه ای نسبت به دولت آلمان که ارتش نیرومندش در قلب خاک روسیه در حال پیشروی بود، می گردید و احتمال داشت در صورت شکست شوروی که در آن روزها حتمی به نظر می رسید، آلمانِ فاتح، در صدد انتقام جویی برآید. از طرف دیگر رضاشاه متوجه خطری که به علت تمرکز نیروهای انگلیسی و هندی در بصره، خانقین و سرحدات عراق، امنیت ایران را تهدید می کرد شده بود و می دانست که انگلیسی ها به هر قیمتی شده از تاسیسات نفت جنوب دفاع خواهند کرد. در این موقعیت خطرناک رضاشاه سیاست دفع الوقت و حفظ وضع موجود را پیش گرفت تا شاید به مرور زمان و گذشت ایام نتیجه جنگ مشخص شود و او بتواند تکلیف خود را با دول متخاصم روشن کند. به این ترتیب رضاشاه در پاسخ دومین یادداشت متفقین بار دیگر اعلام نمود که تعداد کارشناسان آلمانی در ایران فقط ششصد و نود نفر به علاوه خانواده هایشان می باشد که همگی تحت مراقبت دولت ایران مشغول انجام وظیفه می باشند و در صورتیکه ایران دست به اخراج آنها بزند ممکن است دولت آلمان این عمل را تخلف از سیاست بی طرفی تلقی نماید، بنابراین از قبول تقاضای متفقین معذور است. در این هنگام رادیو و جراید انگلستان، شوروی و متفقین شروع به تبلیغات شدیدی درباره فعالیت ستون پنجم و جاسوسان آلمانی در ایران و ورود احتمالی رضاشاه در جنگ به نفع آلمان نمودند.
سحرگاه روز بیست و پنجم اوت 1941 (سوم شهریور1320) درست پانزده روز بعد از انتشار منشور آتلانتیک که طی آن چرچیل و روزولت، آزادی و استقلال و حق تعیین سرنوشت را برای کلیه ملل جهان به رسمیت شناختند، کشور بی طرف ایران از شمال و جنوب مورد تجاوز قرار گرفت و نیروهای شوروی و انگلستان با توسل به همان شیوه هایی که به دشمنان خود نسبت می دادند، به ایران حمله کردند. عملیات نظامی به این ترتیب آغاز شد که نیروهای شوروی مرکب از دو تیپ پیاده نظام و موتوری تحت فرماندهی ژنرال نوویکوف در سه ستون وارد خاک ایران شدند. ستون اول؛ از رود ارس گذشته و پس از تصرف ماکو و خوی تا ساحل دریاچه ارومیه پیشروی کرد و سپس متوجه ارومیه و تبریز شده و آن دو شهر را نیز تسخیر نمود. ستون دوم؛ از آستارا و کرانه بحر خزر به سوی اردبیل و بندرانزلی سرازیر شده و پس از تصرف رشت و چند شهر مهم گیلان و مازندران تا حدود قزوین پیشروی نمودند و در آنجا با ستونی که آذربایجان را تسخیر نموده بود، تلاقی کردند. ستون سوم؛ از طریق بندر ترکمن (بندر شاه سابق) وارد خاک ایران شد و گرگان و خراسان شمالی را تصرف نموده تا سمنان که مرکز تلاقی راه آهن شمال و شرق بود پیشروی کرد. در همان روز هواپیماهای شوروی تبریز، رشت، ارومیه و قزوین را بمباران کردند و روز بعد نیز حومه تهران را مورد حمله قرار دادند. این هواپیماها در پایتخت، اوراق تبلیغاتی فراوانی علیه رضاشاه و آلمانی ها فرو ریختند. از جانب دیگر نیروهای انگلیسی حملات خود را از ناحیه غرب و جنوب غربی آغاز نمودند. فرماندهی عملیات را ژنرال سر ارچیبالدویول فرمانده کل نیروهای انگلیسی در خاورمیانه شخصا عهده دار شده و مرکز ستاد خود را در خلیج فارس در یک کشتی جنگی قرار داده بود. وی از چند روز قبل، به فرمانده نیروهای انگلیسی مقیم عراق دستور داده بود که خود را آماده تصرف تاسیسات نفتی خوزستان، کرمانشاه و بنادر و ایستگاههای راه آهن ایران بنماید. وی همچنین به ناوگان انگلیسی مقیم خلیج فارس نیز دستور داده بود نیروی دریایی ایران را که در خرمشهر متمرکز است از بین ببرند.
در نیمه شب بیست و چهارم اوت یک ستون از قوای مختلط انگلیسی و هندی از بصره عزیمت و در نهایت سکوت و آرامش از شط العرب عبور نموده و در سحرگاه روز بعد در ساحل ایران پیاده شدند و خرمشهر و آبادان را مورد حمله قرار دادند. در همان هنگام، کشتی های جنگی انگلیسی تحت فرماندهی دریادار آربانتوت، نیروی دریایی جوان ایران را زیر آتش شدید توپخانه قرار داده و کشتی های ایرانی را یکی پس از دیگری به قعر دریا فرستادند. با این وجود سربازان و ملوانان ایران مقاومت شدیدی از خود نشان داده و تمام آن روز مانع پیشرفت قوای انگلیسی شدند. در این عملیات فرمانده نیروی دریایی و ششصد و پنجاه افسر و ملوان ایرانی به شهادت رسیدند و سرانجام در حدود ساعت هشت آن شب پالایشگاه آبادان به دست انگلیسی ها افتاد. در آن موقع پنج کشتی تجاری آلمان و سه کشتی ایتالیایی در بندر امام خمینی(شاهپور سابق) مشغول تخلیه بار بودند که آنها نیز مورد حمله ناوگان جنگی بریتانیا قرار گرفتند. یکی از کشتی های آلمانی موفق شد خود را غرق کند ولی سایرین به دست انگلیسی ها اسیر شدند و خیال انگلیسی ها از اینکه آنها بتوانند با غرق کشتی هایشان مصعب شط العرب را مسدود و مانع عبور نفت شوند، آسوده شد. در بیست و ششم اوت نیروهای هوایی بریتانیا اهواز را بمباران کردند و تعدادی از هواپیماهای ایرانی را بر روی زمین از کار انداختند و آنگاه قایق های شطی انگلستان با بیست و هشت هزار سرباز از رود کارون بالا آمده به اهواز حمله کردند. نیروهای ایرانی تحت فرماندهی سرلشکر شاه بختی تا حدودی مقاومت کردند و خساراتی هم به نیروی دشمن وارد ساختند ولی سرانجام قوای مهاجم توانست مقاومت ایرانیان را از بین ببرد. ستون دیگری از ارتش انگلستان تحت فرماندهی ژنرال اسلیم در سحرگاه روز بیست و پنجم اوت از مرز خسروی عبور کرد و تاسیسات نفت شهر را بدون برخورد و یا مقاومت جدی تصرف نمود و پیشروی خود را به سوی کرمانشاه ادامه داد اما در اسلام آباد غرب، توپخانه کوهستانی ارتش ایران از خود مقاومت معدودی نشان داد. با اینکه هواپیماهای انگلیسی مواضع ایرانیان را بمباران کردند با این وجود نیروهای ایرانی تا صبح روز بیست و هشتم اوت که دستور رضاشاه مبنی بر ترک مقاومت به کلیه واحدهای ارتش ابلاغ شد به طور پراکنده و بسیار محدود از پیشروی انگلیسیها جلوگیری نمودند. پس از صدور این دستور بلافاصله قوای انگلیسی تاسیسات نفت کرمانشاه را اشغال و در بیست و یکم اوت (9شهریور) در حومه قزوین به واحدهای ارتش سرخ پیوستند.
تاثیر راه آهن در موفقیت متفقین
در جریان جنگ جهانی دوم، متفقین از طریق راه آهن سراسری ایران و سایر راههای ارتباطی کشور، حد پنج و نیم میلیون تن اسلحه، مهمات، مواد غذایی و دارو را به شوروی منتقل کردند. برخی از محققان براین باورند که سیل کمکهای سرازیر شده از مسیر ایران به شکست آلمانها در استالینگراد انجامید و به همین جهت متفقین ایران را پل پیروزی خواندند.
رضاشاه به تصور اینکه متفقین حاضر نیستند با منصور، نخست وزیر، وارد مذاکره شوند در بیست و هفتم اوت وی را برکنار و محمدعلی فروغی را که بیشتر مورد قبول انگلیسی ها بود، مامور تشکیل کابینه جدید کرد. به پیشنهاد فروغی رضاشاه به کلیه واحدهای نظامی دستور ترک مقاومت صادر کرد.
پس از این اقدام، فروغی با نمایندگان شوروی و انگلستان وارد مذاکره شد و درخواست های آنان را استفسار کرد. در سی ام اوت نمایندگان مزبور تقاضای دولت های متبوع خود را به شرح زیر به دولت ایران اطلاع دادند:
1- ترک مقاومت و تخلیه واحدهای ارتش ایران از کلیه نقاطی که از طرف متفقین اشغال شده است
2- اخراج کلیه اتباع آلمان به استثنای اعضای سفارت و چند نفر کارشناس
3- تعهد در تسهیل حمل و نقل اسحله، مهمات و ادوات جنگی، از طریق ایران به روسیه.
در مقابل انگلیسی ها متعهد شدند حق السهم ایران را از نفت جنوب کماکان بپردازند. شوروی ها نیز تعهد کرده بودند عایدات ایران از شیلات شمال را پرداخته و هر وقت وضعیت نظامی اجازه دهد، دولتین نیروهای خود را از ایران خارج سازند.
هنوز دولت ایران جوابی به این تقاضاها نداده بود که سفرای دو دولت به جای اخراج اتباع آلمانی، تحویل آنها را به قوای متفقین خواستار شدند. رضاشاه حاضر به قبول این تقاضا که یک عمل خصمانه نسبت به آلمان به شمار می رفت نشد، در نتیجه مذاکرات به طول انجامید. در این هنگام اتباع آلمانی و خانواده هایشان در سفارت آلمان اجتماع کرده بودند و اروین اتل وزیر مختار آلمان از دولت ایران خواست تا از قبول پیشنهادات متفقین و تسلیم آلمانیها به قوای دشمن خودداری کند. در خلال این ایام ژنرال ویول به تهران آمد و شخصا مذاکراتی با سفیران شوروی و انگلستان و فرماندهان نظامی متفقین به عمل آورد که نتیجه آن اولتیماتومی بود که متفقین در دهم سپتامبر 1941.م به دولت ایران دادند. در این اولتیماتوم آمده بود که اگر دولت ایران در ظرف چهل و هشت ساعت اتباع آلمانی را به نیروهای آنها تسلیم ننموده و سفارتخانه های آلمان، ایتالیا، رومانی و مجارستان را تعطیل نکند، قوای متفقین پایتخت را اشغال خواهند کرد. علاوه بر این اولتیماتوم رادیو و روزنامه های کشورهای متفق حملات خود را متوجه شخص رضاشاه و انتقاد از رژیم ایران نمودند. از آنجا که رضاشاه جواب صریحی به اولتیماتوم متفقین نداد در 16 سپتامبر(25 شهریور) قوای شوروی و انگلستان از شمال و جنوب به سوی تهران حرکت کردند. رضاشاه به ناچار در همان روز به نفع ولیعهدش محمدرضا از سلطنت استعفا داد و بلافاصله به همراه خانواده اش روانه بندرعباس گردید و در آنجا سرنوشت خود را به دست انگلیسی ها سپرد. انگلیسی ها رضاشاه و همراهانش را ابتدا به جزیره بد آب و هوای موریس در جنوب اقیانوس هند و پس از چند ماه به ژوهانسبورگ واقع در آفریقای جنوبی بردند.
اتباع آلمان نیز به دست قوای دشمن افتادند و نیمی از آنان به بازداشت گاههای سیبری و بقیه به استرالیا تبعید شدند. در جریان حمله متفقین و اشغال کشور، هم پیمانان ایران در پیمان سعدآباد، کوچکترین اقدامی به نفع ایران ننمودند و بی فایده بودن این پیمان منطقه ای عملا به اثبات رسید. از سوی دیگر متفقین با اینکه عملیاتشان برخلاف کلیه موازین و اصول بین المللی بود، ولی عملا خیالشان از فعالیت آلمانی ها در خاورمیانه که چاههای نفت و راههای ارتباطی این منطقه را به خطر انداخته بودند، آسوده شد.
- مسعود بهنود، از سید ضیاء تا بختیار
2- انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، جمعی از نویسندگان
3- عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران(از ابتدا دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی)
خلاصه ای از مقاله پل پیروزی متفقین از علی بهبهانی
منبع : بخش مقالات و کتابخانه ای سایت تبیان
عمدهترین اقدامات اقتصادی در دوران رضاشاه را میتوان اینگونه اشاره و نقد کرد:
1. گسترش و افزایش روند صنعتی کشور:
البته این روند عمدتاً در صنایع و به ویژه صنایع تبدیلیِ وابسته به بخش کشاورزی صورت گرفت. به نظر منتقدان، چون رضاشاه از سالهای پایانی دههی 1300 شمسی به مالکی بزرگ و در دههی 1310 شمسی به بزرگترین مالک زمینهای کشاورزی ایران تبدیل شد، از این رو میخواست با ایجاد صنایع تبدیلی و وارد نمودن آن به بخش کشاورزی، ارزش افزودهی محصولات خود را بالا ببرد. البته چنین ادعایی نامربوط به نظر نمیرسد. زیرا رضاشاه با بودجهی دولت اقدام به تاسیس این کارخانهها میکرد و پس از رسیدن به سوددهی، به بهای کمتر از قیمت واقعی، به خود یا وابستگان قدرت سیاسی اختصاص میداد.
2. ایجادصنایع سنگین و پایه:
شاه تصمیم به تاسیس کارخانههایی همچون کارخانه ذوب آهن گرفت اما به دلیل آغاز جنگ جهانی دوم این کار انجام نگرفت. بر اساس آمار ارایهشده از سوی بانک ملی ایران در فاصلهی سالهای 1304 شمسی به عنوان نقطهی عطف، تا سال 1318 شمسی مجموعاً 680 کارخانه که به وسیلهی نیروی ماشین کار میکردند در ایران تاسیس شدند که در عرصههای اقتصادی میتوان از صنایع نساجی و شاخههای آن، صنایع فلزی مانند ورشوسازی و... ،کارخانههای تولید برق و صنایع همچون کارخانههای نجاری و کبریتسازی و همچنین صنایع تبدیلی بخش کشاورزی مانند کارخانههای پنبهپاککنی، روغنکشی، برنجکوبی، آردسازی و همینطور بخشهای دیگر از صنایع مصرفی به فعالیت پرداخته و تعدادی از کارگران در این بخش مشغول به کار گردیدند. (3)
3. تاسیس راهآهن سراسری :
هرچند مسیر راهآهن شمال به جنوب بحثهای زیادی را در مجلس ششم برانگیخت و هنوز مخالفان رضاشاه و شیوهی حکومتی او معتقدند که عبور خطآهن از شرق (شهر مشهد) به غرب و شمالغربی (شهرهای کرمانشاه و تبریز)، هم هزینهی کمتری دربرداشت و هم به دلیل اتصال به مناطق پرجمعیتتر باصرفهتر بود، با اینحال، اقدام به چنین کاری را در مملکتی که راههای بسیار اندک و نامناسب داشت، میتوان جزو برنامههای بلندپروازانه و نوگرایانهی حکومت رضاشاه و در جهت رشد اقتصادی محسوب نمود. (4)
4. تاسیس بانک ملی:
تا قبل از تاسیس این بانک درسال 1307 شمسی، بانک شاهی که مستقیماً تحت نفوذ انگلیس واساساً یک بانک انگلیسی بود، کنترل حجم اسکناس و نقدینگی درکشور را به دلیل اجازهی نشر اسکناس در اختیار داشت. ایجاد بانک ملی ایران که در واقع به مثابه بانک مرکزی بود، گام دیگری از اعمال نوگرایانهی رضاشاه در زمینهی کنترل هرچه بیشتر دولت بر امور اقتصادی و در جهت سیاستهای تمرکزگرایانهی وی بود. (5)
5. انحصاردولتی بازرگانی خارجی:
رضاشاه ادعا میکرد چون بازرگانان ایرانی ضعف بنیهی مالی دارند و یا از رسوم جدید تجارت بینالملل ناآگاهند یا طرفهای تجاریشان بسیار قدرتمندند، برای پرهیز از مغبون شدن تاجران ایرانی، انحصار تجارت خارجی را بر عهده گرفته و امتیاز آن را به تاجران واگذار میکند، تا طرفهای تجاری، خود را همواره با دولت ایران رودررو بینند نه با یک بازرگان ایرانی. بدین صورت به ادعای رضاشاه، منافع ملی ما بهتر تامین میشد.
نقد و بررسی
در نقد و ارزیابی موارد بالا می توان گفت در انحصار تجارت خارجی، دلایل زیر را میتوان اشاره کرد که اولاً ناشی از سودجویی شاه بود، زیرا دستاندرکاران انحصارتجارت، برای فروش امتیاز هر بخش از تجارت خارجی، مبالغ هنگفتی از تاجران رشوه میگرفتند و مزایای فراوانی برای آنان داشت.
ثانیاً شاه از این طریق درصدد کنترل تاجران بود. زیرا وی نقش طبقهی تاجران مستقل را در انقلاب مشروطیت آشکارا دیده بود و قصد کنترل آنها راداشت و هیچ کنترلی را موثرتر ازدر اختیارگرفتن رگِ حیاتی آنها یعنی مبادلات خارجی نمیدانست.
ثالثاً از این طریق توانست تاجران و سرمایهداران را بدون استفاده از زور و خشونت از صحنه خارج کند.
رابعاً از این طریق میتوانست با در اختیار گذاردن امتیازهایی جهت تجارت با بیگانگان به طرفداران خود، منافعشان با منافع رژیم پیوند کامل پدید آید و بدین ترتیب رژیم پهلوی پایگاه اجتماعی خودرا در جامعه مستحکمترکند. (6)
دربارهی قراردادن اقتصاد بازرگانی در اختیار دولت میتوان گفت این کار به تمرکز فزایندهی حاکمیت یاری رساند. بازرگانی از صورت پراکندهی بخش خصوصی، در زمان رضاشاه به انحصار دولت درآمد و این دستگاه، شکل گسترده و متمرکز پیداکرد. با در نظرگرفتن دو اهرم قدرت یعنی نیروهای اقتصادی وسیع و ارتش گسترده، دولت به شکل حاکمیت متمرکز ظاهرشد. (7)
و اما در زمینهی دست اندازی رضاشاه براملاک واراضی کشاورزی باید گفت این اقدام که وی را به بزرگترین مالک ایران تبدیل کرد، سبب تحکیم و تمرکز قدرت و تقویت ابزارها و پایههای اقتدارگراییِ سلطنتی به ویژه بنیهی نظامی میشد و این کار، چیزی جز نارضایتی در بین مردم و روشنفکران، نتیجهای به دنبال نداشت.
وابستگی به قدرتهای سیاسی همچون انگلیس، شوروی و آلمان باعث شد که پس از یک دهه، وابستگی رضاشاه به آلمان به شدت افزایش یافت و این وابسته بودن صنایع کشور به آلمان، ضربهی مهلکی را در زمان جنگ جهان دوم به ایران وارد کرد. زیرا با خروج آلمانیها از ایران، با توجه به وابسته بودن این صنایع، تمام آنها به آهنپارههایی بیارزش تبدیل شدند. (8)
و در رابطه با کشاورزی نیز با این که حدود 75 درصد از مردم ایران از طریق کشاورزی امرار معاش میکردند، اما هیچگونه توجهی به امر کشاورزی نمیشد. توجه رضاخان به ایجاد صنایع وابسته، باعث افزایش بیش از پیش مشکلات در بخش کشاورزی و ازدیاد فقر و تنگدستی در بین اکثریت افراد جامعه بود و زمینهی نارضایتی در جامعه را دامن میزد.
درمورد راهآهن نیز باید گفت اگرچه ایجاد راهآهن یکی از اساسیترین آرزوهای ملت ایران از اواسط دورهی قاجار بود و در توسعهی اقتصادی ایران نقشی اساسی داشت، اما روس و انگلیس که در پی تضعیف ایران بودند، به ایرانیان اجازهی تاسیس خطآهن نمیدادند. انگلیسیها در پی آن بودند که برای رفع نیازهای اساسی خود، راهآهن جنوب به شمال را در ایران احداث کنند که به گفتهی احمدشاه، این نقشهی راهآهن پاسخگوی نیازهای کشور نبود. وی اظهار میکرد که راهآهن مطلوب ایران، خطی است که پایتخت را به بنادر مهم ایران در جنوب و مراکز اقتصادی در شرق و غرب متصل کند. اما رضاشاه که تابع دولت انگلستان بود، میخواست از این طریق بتواند کمکهای انگلیس به شوروی را تحت پوشش قرار دهد. ثانیاً هزینهی سرسامآور گسترش راهآهن به مناطق کوهستانی همچون خرمآباد از این مطلب خبر میداد که رضاشاه درصدد مهار نیروی عشایر که نیرویهای مخالف دولت مرکزی بودند بود تا از طریق راهآهن بهتر بتواند جهت سرکوب مخالفان اقدام به موقع انجام دهد.
درمورد احداث بانک ملی نیز باید گفت که اگرچه در روز 17 شهریور 1307 شمسی بانک ملی ایران به دست رضاشاه با تشریفات خاصی افتتاح شده، اما این بانک عملاً نتوانست در مقابل بانک شاهی مقاومت کند. زیرا بانک شاهی اولاً امتیاز چاپ و نشر اسکناس را بعهده داشت. ثانیاً در هر شهری دارای شعبه بود و حال اینکه بانک ملی اینگونه نبود. ثالثاً اسکناسهای هر شهری نام آن شهر چاپ شده بود و خرج کردن این اسکناس در شهر دیگری نیاز به کسر چهار شاهی برای هر یک تومان بود. رابعاً اینکه روی پولهای شاهی تصویر ناصرالدینشاه چاپ شده بود و این مساله ذهن رضاشاه را میآزرد، اما طبق قرارداد، میبایست تا پایان مهلت قانونی قرارداد صبر میکرد.(9) اما از رضاشاه حاضر به ادامهی این روند نبود و مبلغ 250 هزار لیره یعنی یک سیام بودجهی کل مملکت را به عنوان خسارت پرداخت کرد تا توانست امیتاز چاپ و نشر اسکناس را برای بانک ملی دریافت کند. لذا مقرر گردید که از آذر 1310 پولهایی که در اختیار مردم است، به بانک شاهی تحویل داده شده و وجه آن را دریافت کنند. هر کسی لازم بود به شعبهی صادرکنندهی بانک که اسمش روی اسکناسها نوشته شده بود مراجعه کند. البته این کار با اعتراض مردم مواجه شد و دولت اعلام کرد که همهی شعبهها می توانند وجه اسکناسها را پرداخت نمایند.
نتیجه آنکه
ویژگیهایی که رژیم پهلوی اول از آن برخوردار بود، چیزی نبود که مردم خواهان آن باشند. به بیان دیگر، مسیر حرکت پهلویِ اول، عکس مسیر حرکت مردم ایران بود و حکومت را به سوی ضعف و سستی و عدم حمایت مردم سوق داد. بنابراین میتوان گفت خیانت رضاشاه به جامعهی ایران، خود دلیل فروکاستن حکومتش بوده است. اگرچه وجود عوامل داخلی همانند سیاست مذهبزدایی، غربزدگی، حفظ رجال وابسته به غرب، ایجاد محیط رعب و وحشت، سیاست چپاول و ثروتاندوزی هم، زمینههای کاهش و در نهایت افول مشروعیت را رقم زد و عوامل بیرونیای هم چون جنگ جهانی دوم و... ضربات نهایی را بر پیکر این رژیم وارد ساخت.
پینوشت:
1- این قرارداد بین ایران و انگلیس امضا شد. به موجب این قرارداد انگلیسیها امکان یافتند مستشاران خود را در کلیهی وزارتخانهها و ادارات ایران به کار گمارند و برای ارتش ایران افسر، اسلحه و سازوبرگ تامین کنند. این قرارداد عملاً ایران را به کشوری تحت الحمایهی انگلیس تبدیل میکرد.
2- علیرضا ازغندی، ناکارآمدی نخبگان ایران بین دوانقلاب، ص 102
3- علی دوانی، نهضت روحانیون، جلد 2، ص 162-160
4- دکترمصدق مخالف اصلی کشیدن راهآهن از شمال به جنوب بود و در مجلس دورهی ششم با آن مخالفت نمود و دلایلی را نیز برای مخالفت خود اعلام کرده بود. رک به: حسین مکی، دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او (13) ابراهیم رزاقی، اقتصادایران، صص 217 - 221
5- محمدرضا خلیلیفر، توسعه و نوسازی ایران در دوره رضاشاه، ص 163
6- جامی، گذشته چراغ راه آینده است، صص 31-28
7- پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران از تاسیس تا انقراض قاجاریه، ص 310
8- علی دوانی، نهضت روحانیون، جلد 2، صص 162-160
9- چاپ و نشر اسکناس که توسط بانک شاهی صورت میگرفت، درسال 1872 میلادی به مدت شصت سال میبایست اجرا میشد.خلاصه ای از مقاله حکومت رضاخان در ایران خاینانه بود یا خادمانهسایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
وقتی در سوم شهریور 1320 نیروهای شوروی و انگلستان از شمال و جنوب به ایران حملهور شدند ، رضاشاه به شدت غافلگیر شد. و وقتی علی منصور نخست وزیر وقت در صبح سوم شهریور خبر حمله متفقین را به او اطلاع داد ، رضا شاه حیرت زده اظهار داشت :
«باور کردنی نیست» دوستان انگلیسی ما با همان رفتاری کردند که هیتلر با بلژیک انجام داد و موسولینی هم با یونان کرد .»
اشغال کشور ، بیدرنگ سرنوشت رضاشاه را رقم زد در عرض سه روز پس از اشغال ایران ، ارتش رضاشاهی که توسط هواپیماهای انگلیس و شوروی بمباران شده بود ، عقب نشست.
حمله هیتلر به شوروی :
هنگامیکه دراول تیرماه 1320 شمسی آلمان به شوروی حمله کرد. اهمیت استراتژیکی ایران در جنگ بینالمللی دوم چند برابر گشت .
اهداف استراتژیک آلمان در حمله به شوروی :
هدف آلمانیها خرد کردن نیروهای دفاعی شوروی ، تصرف مسکو ، لنینگراد و کیف و رسیدن به چاههای نفت قفقاز بود .
آنها قصد داشتند پس از آنکه سپاه آفریقایی آلمان ، انگلیسیها را در مصر درهم کوبید ، همان ارتش به سوی خاورمیانه حرکت کند و از طریق فلسطین و عراق به سمت ایران بیاید و با ارتش اعزامی آنان به شوروی، در ایران تلاقی نموده و هر دو ارتش در معیت یکدیگر به هندوستان حمله ور شوند و با تصرف ذخایر نفت خیز جنوب ایران و منابع حیاتی هند امپراطوری انگلیس را به زانو درآوردند.
اتحاد شوروی و انگلستان :
در برابر این خطر عظیم انگلستان بی درنگ دست دوستی به سوی شوروی دراز کرد. هر
و طرف به همدیگر نیاز جدی داشتند و باعث شد تا موقتا اختلافات خود را کنار بگذارند .
از یک سو نیاز مبرم شورویها که در زیر ضربات کوبنده ارتش هیتلری قرار داشتند به اسلحه و مهمات و دارو . و از سوی دیگر ، نیاز انگلیسیها به حفظ کانال سوئز و چاههای نفت جنوب ایران .
حمله و تصرف ایران :
آنگاه مسله رساندن اسلحه و مهمات به جبهه شوروی ، مطرح شد . انگلیسیها ایران را که مطمئنترین و کوتاهترین راه بود پیشنهاد کردند . چراکه راه آهن سراسری آن از خلیج فارس به دریای خزر مطمئنترین وسیله نقلیه به شمار میرفت . انگلیسی ها ایران را پیشنهاد کردند . از طرف دیگر انگلستان با شناختی که از عملکرد دولت و ارتش ایران داشت ، می دانست که با حمله متفقین به ایران ، این نهادها از خط مشی ترسیم شده توسط انگلستان ، تبعیت خواهند کرد .