سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بنی صدر و خیانتها***

ابوالحسن بنی صدر فرزند آیت الله سید نصرالله بنی صدر از علمای همدان بود. وی پس از اتمام تحصیلات در دوره لیسانس به مدت 4 سال در موسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، که مدیریت آن را احسان نراقی بر عهده داشت، مشغول به کار شد. بنی صدر پس از واقعه 15 خرداد 42 به فرانسه سفر می کند و تحصیلات خود را در رشته اقتصاد آغاز می‌کند و همزمان به فعالیت‌ها‌ی سیاسی نیز می‌پردازد. به طوری که در اولین کنگره جبهه ملی اروپا که بعدها به جبهه ملی سوم مشهور شد، به عنوان نماینده دانشگاه تهران شرکت می‌کند. ‌

در 12 بهمن 1357"پرواز انقلاب" در میان استقبال گسترده مردم انقلابی ایران به زمین می نشیند. یکی از بلیطهای این هواپیمای ایرفرانس به نام ابوالحسن بنی صدر صادر شده است. بنی صدر همراه با جمع زیادی وارد ایران می شود. وی هرچند در ترکیب اولیه شورای انقلاب حضور ندارد، اما با تشکیل دولت موقت و انتقال چند عضو شورا به دولت و ارتش، به همراه آقایان حبیبی، سحابی، شیبانی و قطب زاده به عنوان عضو شورای انقلاب انتخاب می گردد. ‌

فعالیت پرحجم و عجیب بنی صدر در سال اول پس از پیروزی انقلاب، او را به عنوان یک نیروی انقلابی و وفادار به امام خمینی(ره) در افکار عمومی معرفی می کند. مناظره با نیروهای مارکسیست، سخنرانی‌های پی در پی در اجتماعات، دفاع از ایده اقتصاد اسلامی و بالاخره انتشار روزنامه "انقلاب اسلامی" به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی او در 30 خرداد 1358 این چهره ناشناخته را به یکی از فعالان شناخته شده انقلاب تبدیل می نماید. ‌

 

 

نفاق بنی صدر

بنی صدر روی آن نفاقی که داشت چهره و وجهه عمومی اش بیش از دیگران بود. فردی بود که همراه امام آمده بود، فردی بود که جزء شورای انقلاب بود، فردی بود که با مارکسیستها مصاحبه کرده بود و با آنها مخالف بود. با منافقین بد بود، منافقین هم به او بد می گفتند. نفاق او جوری شده بود که کسی نمی توانست باطنش را بشناسد.

 

**این فرد آن قدر نفاق به خرج داده بود که در طول این یکسال کار اجرایی قبول نکرده بود که چهره واقعی خودش را نشان بدهد، فقط سخنرانی و مصاحبه کرده بود به اکثر شهرها و بخشهای ایران رفته و مردم را به خودش متوجه کرده بود.

 

**حتی وقتی که شورای انقلاب با بازرگان دعوا و اختلاف داشت امام گفت: خوب بنی صدر را بیاورید و نخست وزیر بشود. بازرگان برود و بنی صدر بیاید. آمدند و به بنی صدر گفتند: تو بیا نخست وزیر بشو

 

**از علمای شهرستانها هم یک

رای گیری کردیم، این رایها که جمع شد ما دیدیم صدای هشتاد آراء علمای ایران مال بنی صدر است. در خود شورای مرکزی که رای گیری کردیم بیست و سه نفر بودند، خود مرحوم بهشتی هم بود،

یک رای جلال الدین فارسی آورد که آقای بهشتی داده بود، و سه تا رای حبیبی آورد. بقیه آرا یعنی نوزده رای برای بنی صدر بود که انتخاب شد. در این موقع برادرانی که با او کار کرده بود مثل شهید بهشتی و آقای خامنه ای و آقای هاشمی و اینها و به طور کلی حزب مخالف بودند.

 

کاندیدای روحانیت شهید بهشتی بود**

شهید محلاتی:

البته ما از قبل کاندیدای خودمان مرحوم شهید بهشتی بود، کاندیدای جامعه روحانیت مرحوم شهید بهشتی بود. رفتیم خدمت امام عرض کردیم و امام قبول نکردند، فرمودند روحانی نباید باشد، وقتی که مرحوم شهید بهشتی را امام قبول نکرد آمدیم بین اینها به بنی صدر رای دادیم.

 

تبلغ غلط از بنی صدر عامل محبوبت او**

 

 

 

سه نفر از طرف حزب آمدند آنجا در جلسه جامعه روحانیت از برای روشنگری. یادم است که محمود کاشانی و آقای صادق اسلامی بود و آقای عسگر اولادی، یک شب آمدند و گفتند که ما می خواهیم چهره بنی صدر را نشان بدهیم. اینها آمدند در اثر افراطی که در پیشنهادشان کردند جامعه حرفهای اینها را نپذیرفت. اینها حرفها را بین خودشان تقسیم کرده بودند، یکی قرار شد جامعه را موعظه کند یکی قرار شد به بنی صدر بد بگوید، یکی قرار شد خوبیهای جلال را بگوید. این وظیفه را بین خودشان تقسیم کرده بودند. آقای عسگر اولادی چهره ای است که همه او را می شناسند، ایشان شروع کرد تجلیل از روحانیت کردن و خیلی خوب صحبت کرد. محمود کاشانی که قرار بود انتقادات به بنی صدر را مطرح کند جوری گفت که برای ما مسموع نبود. گفت که او اصلا به خدا معتقد نیست، و اسلام را قبول ندارد. خوب این حرف در آن موقع بود، حالا اگر بود، در موقعیت فعلی پذیرفته می شد او گفت که بنی صدر اصلا به خدا معتقد نیست و جدیدالاسلام است. حرفهای ایشان جوری بود که چهره مجلس عوض و دگرگون شد و از او قبول نکردند، ایشان به هر صورت رای گرفتند. برادرانی هم که با انتخاب ما مخالف بودند قبلا چهره او را برای ما کاملا مشخص نکرده بودند و موقع انتخابات این حرفها را می زدند، موقع انتخابات هم دیکر پذیرفته نبود و ما هیج نتوانستیم قانع بشویم.

 

رأی جامعه مدرسین بنی صدر بود**

از مدرسین رای گرفتند و

بنی صدر رای آورد، با یک رای اضافی و آقای مکارم همان وقت به خبرنگاران نظر جامعه مدرسین را گفت و ما هم رفتیم یک اعلامیه دادیم. مجددا وقتی برگشتیم تهران فردا صبح که جلسه تشکیل شد ما گزارش ملاقاتمان را با امام و ملاقاتمان را با مدرسین به جامعه دادیم. مرحوم شهید بهشتی بود، آقای هاشمی بود، بلافاصله یادم است که مرحوم شهید بهشتی رفت از دفتر جامعه روحانیت به قم تلفن کرد و بلند شدند رفتند قم و دو مرتبه جلسه مدرسین را در قم تشکیل دادند و رای اینها را برگرداندند و دو مرتبه جلال را معرفی کردند. ولی ما اعلامیه مان را داده بودیم و نظر خودمان را اعلام کرده بودیم.

 

روحانیت از بنی صدر تعهد خدمت می گیرد**

روحانیت هم که اکثرا با او بودند و ما از نظر شرعی از ایشان تعهد گرفته بودیم، حتی شب آخر در مسجد به ایشان گفتم: بدان اگر منحرف بشوی اولین کسانی که مقابلت خواهند ایستاد - اگر امام اجازه بدهد - ما خواهیم بود، ما سیاستمدار نیستیم، اما اگر ببینیم کسی در جاده اسلام است خدمتگزار او هستیم و منحرف هم که بشود با او مقابله خواهیم کرد.

 

جامعه مدرسین حبیبی را معرفی می کند**

البته در این خلال اشکالی در کاندید بودند جلال پیدا شد از نظر قانون اساسی. قانون اساسی می گوید: باید رئیس جمهور ایرانی الاصل باشد و چون پدر جلال طبق شناسنامه اش افغانی بود روی این جهت ایراد گرفتند و پرونده را از اداره آمار خراسان آوردند و امام دیدند و گفتند که ایشان نمی توانند کاندیدای ریاست جمهوری بشود. این قضیه هم کمک کرد جلال از صحنه رفت کنار. شب رفتیم جلسه کردیم در بین جامعه مدرسین و چند نفر از روحانیت مبارز، من بودم و یکی دو نفر دیگر. مرحوم شهید بهشتی بود، آقای هاشمی از حزب بود ما و آقای انواری و آقای موسوی خوئینی ها - که نمی دانم در همان جلسه بود یا بعدا در منزل امام بود - مرحوم آیت بود و چند نفر دیگر. توی جامعه مدرسین جلسه تشکیل شد که چه بکنیم و باز نظر آقایان این بود که بروند نظر امام را جلب کنند که امام موافقت کند با کاندیدا شدن جلال. از آنجا مرحوم شهید بهشتی، آقای هاشمی، آقای موسوی خوئینی ها و بنده رفتیم برای دیدار امام - امام منزل مرحوم اشراقی بودند - رفتیم آنجا. حاج احمد آقا گفتند که امام قلبشان ناراحت است و حال ملاقات ندارند و بالاخره رفقا اصرار کردند و امام تشریف آوردند پایین تا نشستند و من رفتم چند کلمه صحبت کنم فرمودند که قلبم درد می کند. ما دیگر هیچی نگفتیم بلند شدیم دست ایشان را بوسیدیم و با آقای انواری و آقای موسوی خوئینی ها آمدیم بیرون. ولی آقای هاشمی و آقای بهشتی پیش ایشان ماندند با حاج احمد آقا، و با امام مذاکره کرده بودند که امام فرموده بودند: بحث نکنید، نمی شود، و لذا مایوس برگشتند. آن شب در قم در منزل حاج احمد آقا بودیم، تا پاسی از نیمه شب جلسه داشتیم که چه بکنیم. بالاخره در آن جلسه قرار شد برای اینکه انتخابات هم شوری داشته باشد فعلا بهترین فردی که می تواند رقیب باشد، حبیبی است و در همان جلسه بنا شد روی حبیبی تبلیغ بشود. جامعه روحانیت بنی صدر را اعلام کرده بودند، فردا صبح جامعه مدرسین تشکیل شد و دکتر حبیبی را معرفی کرد.

شاید علت ناراحتی قلب امام شب انتخابات طلاع از آینده بود و چرا علما درست انتخاب نکردند.**

 

ما یک روز دیگر قم بودیم و آمدیم تهران که معلوم شد همان شب امام حالش بهم خورد و امام را آوردند تهران در بیمارستان قلب بستری کردند، آن هم تاریخچه ای دارد. مردم چقدر ضجه می کشیدند، گریه می کردند، چه نذرها می کردند. صبح من آمدم جلوی بیمارستان برای مردم صحبت کنم، زن و مرد زار زار گریه می کردند و می گفتند: خدایا جان ما را بگیر و به جان امام بیفزا. الحمدلله خطر از ایشان رفع شد و با همان حالت کسالت و بیماری قلب برای انتخابات ریاست جمهوری پیام دادند. این پیام هم شفابخش قلبهای ملت بود و هم محیط را آماده کرد برای انتخابات. فرمودند: در انتخابات شرکت بکنید و دستور دادند بر اینکه هر کس که انتخاب شد دیگران با او همکاری بکنند. امام می خواستند ریشه اختلافات از بین برود. یک تکه تاریخی اینجا برای من نقل شده که من اینجا برایتان می گویم شاید در تاریخ بماند، امام حاج احمد آقا را خواسته بودند و بعضی از افراد دیگر مثل آقای صانعی و اینها هم ظاهرا بوده اند، فرموده بودند: اگر من اینجا طوری شدم شما اعلام نکنید تا اینکه انتخابات ریاست جمهوری انجام بشود.

در جایی که بنی صدر توانست رأی اول را در انتخابات ریاست جمهوری بدست آورد، حکم او را در بیمارستان تنفیذ کرد و در عین حال به او تذکر داد تا ما بین قبل و بعد از ریاست جمهوری، در اخلاق روحی اش تفاوتی ایجاد نشود. در هنگامی که بنی صدر، حجت الاسلام سید احمد خمینی را برای پست

نخست وزیری برگزید، با این مسأله مخالفت کرد

 

 

همه نامزدها توافق کردند هرکه انتخاب شد کمکش کنند**

دکتر حبیبی بود، بنی صدر بود، قطب زاده بود، همه آنها بودند، آخر شب بالاخره قرار شد اعلامیه بدهند. یک اعلامیه خود بنی صدر نوشت و همه شان امضا کردند، حبیبی امضا کرد، بنی صدر امضا کرد و قطب زاده امضا کرد و هم داریوش فروهر، اینها همه کاندیدا بودند. صادق طباطبایی کاندیدا بود، تلفنی ازش امضا گرفتند، البته مدنی و اینها نبودند، قرار شد به آن کاندیداهای دیگر هم ابلاغ بکنند برای اینکه اطلاعیه بدهند که هر کس انتخاب شد ما با او همکاری می کنیم. ساعت یک ربع به دوازده مرحوم باهنر متن اعلامیه را برای رادیو خواند، رادیو هم شب و هم صبح این مطلب را اعلام کرد و چقدر مردم را این اعلامیه خشنود کرد. الحمدالله اختلاف پیدا نشد و همه مردم هم در انتخابات شرکت کردند و انتخابات ریاست جمهوری انجام شد

 

بنی صدر به دنبال گرفتن مجلس**

انتخابات ریاست جمهوری که انجام شد بنی صدر خیلی مغرور شد، در انتخابات

یازده میلیون رأی آورده بود از همان وقت تصمیم گرفت بر اینکه مخالفین خودش را سرکوب کند، این هدفش بود.

اول برنامه‌ای که شروع کرد، در فکر این افتاد که یک کنگره‌ای به وجود بیاورد و از تمام نماینده‌های مردم دعوت بکند، توی هر مسجد یا توی هر ارگانی بنشینند رأی گیری بکنند دو سه نفر را انتخاب کنند بفرستند برای آن کنگره. در خط این بود که این کنگره را دعوت کند برای انتخابات و کاندیدا معین کند که بعد از ریاست جمهوری، مجلس را هم قبضه کند، منتهی به اسم انتخابات دعوت نکرد به اسم مطالعه در مسائل فرهنگی و اقتصادی و مسائل اجتماعی و سیاسی. ما گفتیم که چه باید بکنیم به ایشان پیشنهاد کردیم که شما این کار را اختیارش را بده به دست جامعه روحانیت، گفت: حاضرم که جامعه روحانیت این کنگره را اداره کند

بالاخره ما آمدیم و جلسه جامعه روحانیت را تشکیل دادیم و شاید پنجاه یا شصت نفر بودند، همه این آقایان هم بودند آقای بهشتی، آقای هاشمی هم بودند که رأی گیری کردیم پیشنهاد اینکه جامعه روحانیت کنگره را اداره کند رد شد با یکی دو تا رأی کم.

 

خیانت بنی صدر**

دوازده سال پس از تهاجم ارتش بعث به خاک جمهوری اسلامی ایران؛ یعنی در سال هزار و سیصد و هفتاد و یک بنی صدر در شهر برلین در خانه فرهنگ ملت ها در پاسخ به سئوالی گفت: « در سال پنجاه و نه این من بودم که به نیروهای کرد به کومله ها و دموکرات پیغام دادم که اسلحه را بر زمین نگذارند!» 1.

جنگ کومله و دموکرات در کردستان جنگ با جمهوری اسلامی ایران و جنگ با ملت مسلمان ایران بود. جنگ با اسلام و انقلاب اسلامی بود. این حمایت از گروهک های ضدانقلاب درست در آستانه شروع جنگ تحمیلی به وقوع می پیوست. در روزهایی که فرماندهان سپاه و افرادی چون شهید صیاد شیرازی به وی متذکر می شدند: آتش فتنه ای در منطقه در حال وقوع است وعراق آماده ی نبردی نابرابر با جمهوری اسلامی ایران می شود و بنی صدر توجهی نمی کرد.

شهید حاج محمد ابراهیم همت می گوید: « قبل از جنگ برادران سپاه در مناطق غرب و جنوب به دفعات مکرر اخطار می کردند: عراق چند ماهی است که نیروهایش را در مرز جا به جا کرده است؛ اما هر بار که ما این مطالب را می گفتیم بنی صدر و عوامل دست نشانده او در ارتش می گفتند: چنین چیزی امکان ندارد. عراق غلط می کند به ایران حمله کند!» 2

همه ی این حرف ها و نگاه برای همکاری با دشمن بود. این خیانت را در مبحث خرمشهر بهتر می توان دید.

مقام معظم رهبری می فرمایند: « من قبل از سقوط خرمشهر پیشنهاد کردم که ما یک واحد منظم به خرمشهر بفرستیم که راه ما بین خرمشهر ـ شلمچه را ببندند و نگذارند دشمن را که مرتبا به وسیله ی نیروهای ما رانده می شد و تا شلمچه پس می نشست بازگردد. بنی صدر نه تنها این حرف را نشنیده می گرفت بلکه تحت تاثیر اظهارنظرهای چند نفری که دوروبرش بودند مسخره هم می کرد.» 3

شهید همت می گوید: با شروع جنگ بنی صدر این تز را مطرح کرد که « ما زمین می دهیم و زمان می گیریم.» 4

بنی صدر و پادوهای تبلیغاتی لیبرالیزم منحط برای فریب افکار عمومی اجرای شگرد « جنگ به شیوه اشکانیان» را با شعار « فدا کردن زمین در قبال گرفتن زمان جهت تجدید قوا» مطرح می کردند. همین مساله مشخص می کند که قبل از جنگ و پس از آن در داخل توطئه هایی برای سرگرم سازی ما و فرصت دادن به دشمن بعثی برای تجاوز هر چه بیشتر در کار بوده است.

مقام معظم رهبری در این خصوص می فرمایند: « به او (بنی صدر) القا شده بود که ما زمین می دهیم و زمان می گیریم. به این معنا که طولانی شدن مدت به سود ما و به زیان دشمن است. پس برای این که مقداری خودمان را پیش ببریم و آماده بشویم اگر زمین هم دادیم دادیم ! غافل از این که در آن روزها هم زمین و هم زمان هر دو را داشتیم از دست می دادیم: چون زمان هم واقعا به نفع ما نبود و هر چه می گذشت دشمن مستقرتر و در زمین فرو رفته تر می شد و دفاع خود را قوی تر می کرد. بنابراین اینطور نبود که او می گفت. ولی به هر حال این فکر در آبادان در ذهن بنی صدر بود و خدا رحم کرد که آن فرمان امام در امر شکستن حصر آبادان صادر شد والا اگر امام نبود این ها کوتاهی می کردند و حصر آبادان تا مدت ها بعد هم شاید می ماند.» 5

با محاصره آبادان توسط نیروهای حزب بعث عراق امام خمینی (ره) فرمان آزادسازی آبادان از محاصره را در تاریخ 59 8 14 صادر کردند.

پس از آن رزمندگان اسلام خود را برای اجرای فرمان امام امت آماده کردند اما حضور بنی صدر و برخورد حذفی او با نیروهای انقلاب اجرای هر نوع عملیات موثر علیه جبهه دشمن را غیرممکن می کرد.

مقام معظم رهبری که در آن زمان نماینده حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع بودند در تبیین وضعیت جنگ و برخورد بنی صدر با نیروهای سپاه می فرمایند: « کلا تا قبل از عملیات ثامن الائمه علیه السلام عملیات ها غالبا موفق نبوده است و شاید یک یا دو عملیات را بتوان نشان داد که تا حدودی موفق بوده و علتش هم این است که تا قبل از عملیات ثامن الائمه علیه السلام نیروهای مردمی به کار گرفته نمی شد. یعنی از بسیج و سپاه در عملیات به صورت کامل خبری نبود و سپاه امکانات نداشت و گذشته از این مسئولان نظامی حاضر نبودند حتی سپاه را در حیطه کار نظامی راه بدهند و لذا یکی از درگیریهای ما با بنی صدر همین مساله بود.» 6

معظم له می فرمایند: « وقتی که طرح عملیات ثامن الائمه از سوی برادران سپاهی مطرح شد بنی صدر به عنوان فرمانده وقت کل قوا حتی حاضر به شنیدن حرف ایشان نبود.» 7

علت این کار را از خود بنی صدر جویا شویم. این حرف خیانت بنی صدر را روشن تر می کند. در یکی از ملاقات هایی که شورای عالی سپاه با بنی صدر در زمان فرماندهی کل قوایی او و بستری شدن حضرت امام (ره) در بیمارستان داشتند یکی از اعضای شورای عالی سپاه از بنی صدر می پرسید: « چرا هر وقت ما می خواهیم با شما ملاقات کنیم باید روزها منتظر بمانیم ولی آقای مسعود رجوی ـ سرکرده منافقین ـ هر وقت اراده کند می تواند با شما ملاقات کند»

بنی صدر می گوید: « من باید این گروه ها را داشته باشم زیرا وقتی که ما از دولت آلمان علت شرکتشان در تحریم اقتصادی نسبت به ایران را پرسیدیم به ما گفتند: ما با مطالعه بولتن های پزشکی امام به این نتیجه رسیده ایم که امام بیش از سه ما دیگر زنده نیست. بنابر این امام سه ماه دیگر فوت می کند و روحانیت دسته دسته می شوند. تنها این گروه ها هستند که به علت داشتن تشکیلات در ایران باقی می مانند و قدرت را در دست می گیرند. من باید این گروه ها را داشته باشم.» 8

با این بیان بهتر می شود خیانت ها و علت عدم همکاری بنی صدر باسپاه و نیروهای مومن به انقلاب اسلامی را فهمید. گویا همه ی این طرح ها با تلاش سازمان منافقین و همکاری آمریکا صورت می پذیرفت.

شهید همت می گوید: « در ماه های نخستین جنگ ما پیش بنی صدر رفتیم و عنوان کردیم که از طریق نوسود می توانیم خیلی خوب روی مواضع عراق کار کنیم. عراق شهرهای نزدیکی به نوسود دارد فقط مشکل ما کمبود نیرو است. اما او می گفت: من حتی یک نفر نیرو به منطقه شما نمی دهم ! هر چه به او اصرار کردیم کمترین کمکی به ما نکرد!» 9

یکی از سرداران سپاه می گوید: « بچه های سپاه در جبهه باهماهنگی ارتش مقداری سلاح و مهمات تحویل گرفتند تا این که بنی صدر خائن متوجه این قضیه شد. او که نمی توانست وحدت سپاهی و ارتشی را تحمل کنند بعد از گذشت سه ماه از شروع جنگ تحمیلی با ابلاغ دستوری به ارتش فرمان داد که حتی یک فشنگ هم به سپاه تحویل داده نشود!» 10

مقام معظم رهبری می فرمایند: « یکی از دردهای بزرگ سپاه در آن روز نداشتن تجهیزات بود و این را دست کم می توانست تامین کند؛ ولی هر بار که این ها برای چیز کوچکی مراجعه می کردند با ترش رویی مواجه می شدند. این را فراموش نمی کنم که گاه برای تهیه پنجاه قبضه آر. پی. جی غصه ای درست می شد... تلفن می کردیم به تهران می گفتند نیست و اصلا امکانات به سختی به این ها داده می شد.» 11

شاید برخی تصور کنند که بنی صدر با سپاه بد بود. اگر در ارتش هم کسی به سپاه اسلحه می داد و یا به مقابله با دشمن بر می خاست بنی صدر با او برخورد می کرد. بیشترین ضدیت را در این عرصه با شهید صیاد شیرازی داشت. کسی که به وحدت ارتش و سپاه می اندیشید و دلش برای اسلام و انقلاب اسلامی می سوخت. بنی صدر برای رسیدن به اهداف خود شهید صیاد شیرازی را از فرماندهی عزل کرد و درجه ی او را هم گرفت !

این ها گوشه ای از خیانت های بنی صدر به انقلاب اسلامی و جنگ است. هزاران زوایای پنهان از جمله حادثه 14 اسفند 59 در دانشگاه تهران تلاش بنی صدر به همراه ضد انقلاب و منافقین در داخل کشور توطئه هایی هستند که در نهایت امام (ره) را وارد عرصه ای نمود تا در 20 خرداد 60 فرمان عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا را صادر نمایند.

ده روز بعد هم نمایندگان مجلس شورای اسلامی رای به عدم کفایت سیاسی بنی صدر دادند و وی را از صحنه سیاسی کشور حذف نمودند. در نهایت بنی صدر پس از یک ماه مجبور شد با لباس و آرایش زنانه به همراه مسعود رجوی ـ سرکرده منافقین ـ از ایران فرار کند و به پاریس پناه ببرد!!

 

بنی صدر و تزاستفاده ابزاری از روحانیت**

بنی‌صدر قبل از انقلاب اسلامی در پاریس مقاله ای با نام " در روش " درباره نقش روحانیت در قیام علیه شاه نوشت. او ادعا کرد که روحانیت سنتی نمی توانند رهبری قیام را بر عهده داشته باشد، بلکه این روشنفکران هستند که باید مردم را در راه رسیدن به پیروزی هدایت نمایند. وی روحانیت را به علت حفظ ساختار سنتی عاجز از هرگونه نوآوری میدانست و بنا براین پیشنهاد میکرد که تا جای ممکن از روحانیت برای رسیدن به اهداف استفاده کرد. در واقع به نظر بنی صدر " اینها دوستانند و باید بدانها یاری رساند و از آنها یاری گرفت. "

این مقاله پس از انقلاب در شماره اول روزنامه انقلاب اسلامی سه شنبه 29 خرداد 1358 به چاپ رسید.

این مقاله به دست شهید مطهری میرسد و ایشان این مقاله را که " به قلم یکی از دوستان نادیده بود که سالها است در اروپا است " و بدون اینکه از نویسنده (بنی صدر) نام ببرد وی را " تا آنجا که شنیده و اطلاع دارم مرد مسلمان با حسن نیتی است " توصیف میکند. شهید مطهری به " قسمتی از این مقاله بحث رهبری باصطلاح سنتی نقد شده بود " اشاره مینماید و به بررسی آن میپردازند. ایشان با مقایسه اقدامات انقلابی روحانیت و روشنفکران در قرن اخیر، تفاوت روحانیت با روشنفکران را در این میداند که روحانیون به اسلام " به چشم حقیقت و هدف می‌نگرند نه به چشم مصلحت و وسیله و آن را مطلق می‌بینند نه نسبی ". روحانیت است که میتواند اسلام را بشناسد و اشتباه است که تصور کنیم " هر مدعی روشنفکری که چند صباح با فلان پروفسور صبحانه صرف کرده است قادر خواهد بود اسلام راستین را از اسلام دروغین باز شناسد و به سود جامعه از آن استفاده نماید. "

بنابراین بهتر است که روشنفکران " بگذارند اسلام و فرهنگ اسلامی و منابع انرژی روانی اسلامی در اختیار همان متولیان باقی بماند که در همان فضا پرورش یافته و همان رنگ و بو را یافته‌اند و مردم ما هم با آهنگ و صدای آنها بهتر آشنا هستند. "

 

 

 

 






تاریخ : پنج شنبه 90/10/1 | 4:36 عصر | نویسنده : saaleh110 | نظرات ()

آزمایشگاه ملی لوس آلاموس؛ قرارگاه جنایت‌کاران علمی آمریکا ارسال شده توسط modir در تاریخ جمعه, 09/25/1390 - 12:20 آزمایشگاه لوس آلاموس به عنوان مهد زایش همان بمب های اتمی ویرانگر هیروشیما و ناکازاکی، قرارگاهی برای این جنایات علمی بوده است و هم اکنون نیز با صرف بودجه های کلان به مسیر خود ادامه می دهد و آزمایشگاهی با این گذشته سیاه یقینا برنامه های مرگبارتری برای بشر آینده تدارک دیده است. با شنیدن عبارت تسلیحات اتمی اولین چیزی که به ذهن افراد می رسد بمباران اتمی شهرهای ژاپن است. این درحالیست که هیچگاه از پروژه های عظیم و سرمایه گذاری های عمده و جنایات انجام شده در مسیر رسیدن به این تسلیحات سخنی به میان نمی آید. آزمایشگاه لوس آلاموس به عنوان مهد زایش همان بمب های اتمی ویرانگر هیروشیما و ناکازاکی، قرارگاهی برای این جنایات علمی بوده است و هم اکنون نیز با صرف بودجه های کلان به مسیر خود ادامه می دهد و آزمایشگاهی با این گذشته سیاه یقینا برنامه های مرگبارتری برای بشر آینده تدارک دیده است. با این توصیف جا دارد به این آزمایشگاه که بازوی علمی دنیای ماسونی به حساب می آید، قدری موشکافانه تر بپردازیم. این گفته که در فضاسازی تبلیغاتی دنیای استکبار همواره حقایق به صورت معکوس جلوه دهی می شوند به هیچ وجه تازگی ندارد. سیستم تبلیغاتی و وجهه سازی دنیای قتل و غارت و چپاول استکبار همواره سعی داشته است نگاه های پرسش گر ملت های تحت ستم را از حقایق آشکار و اتفاقات سوال برانگیز و متعارض با دعاوی این سیستم گسترده، به نکات انحرافی دیگری متوجه کرده و از این ره به غارت و چپاول خود ادامه دهد. از این همین روست که هم اکنون نظام هایی که تاریخچه ی فعالیت های ضد انسانی آن ها تاریخ را به شرم وا می دارد در عین لاپوشانی اقدامات ضد بشری خود به هجوم گسترده ی تبلیغاتی به ملت های آزادی خواه و کوشنده در راه رهایی از یوغ استعمار و در راس آنها ایران اسلامی می پردازد. در سال های اخیر در مورد جمهوری اسلامی ایران این پروژه ی رسوا بر مدار فعالیت صلح آمیز آن در بخش انرژی هسته ای چرخیده است و ملت ایران آماج حملات ضد بشری دستگاه برده ساز استکبار قرار گرفته است. این در حالی است که جبهه ضد بشری استعمار و استکبار به سرکردگی آمریکای جهان خوار سعی در فراموش شدن این نکته دارد که برای اولین بار در تاریخ بشر این خود آنان بوده اند که با صرف میلیاردها دلار از ثروت هایی که می توانست در راه آسایش و آرامش انسانی صرف شود اقدام به طراحی، ساخت، آزمایش و در نهایت به کارگیری سلاح های اتمی کرده اند و هم اکنون نیز با شدت هرچه بیشتر در این مسیر در حال پیش روی بوده و هر روز به درجه ی نوینی از رذالت و دنائت در ارتکاب اعمال ضد انسانی نائل می گردند. در این گزارش به معرفی یکی از مراکز به شدت استراتژیک آمریکا که در خدمت اهداف چرکین اربابان استکباری دنیای کنونی است خواهیم پرداخت. آزمایشگاهی که در قامت یک شهر کوچک بوده و کسب اطلاع مختصری از نوع تحقیقات انجام شده در آن و اهداف این پروژه های تحقیقاتی پشت هر انسان دلسوزی به حال بشریت و صلح جهانی را می لرزاند و او را به تفکر و حیرت وا می دارد که چگونه ممکن است سیستمی که در این مسیر ضد انسانی می تواند در این حد سرمایه گذاری کند خود را داعیه دار صلح جهانی و حقوق بشر بداند. آزمایشگاه ملی لوس آلاموس در ناحیه ی لوس آلاموس ایالت نیو مکزیکوی آمریکا واقع شده است و یکی از بزرگترین انستیتوهای به اصطلاح علم و تکنولوژی در جهان است که ظاهرا به مطالعات میان رشته ای می پردازد و در حوزه های امنیت ملی، اکتشافات فضایی، مطالعات هواشناسی، انرژی های تجدید پذیر، پزشکی، نانوتکنولوژی، کنترل ذهن، ابرکامپیوترها و تسلیحات اتمی فعالیت دارد. این آزمایشگاه یکی از دو آزمایشگاهی است که در دهه های چهل و پنجاه در آمریکا مطالعه بر روی ساخت سلاح های هسته ای را در کنار آزمایشگاه ملی لورنس لیورمور شروع کرد و موفق به دستیابی به آن شد و مفتخر است که با کشتار مردم شهرهای ژاپن با بمب های ساخت خود به جنگ جهانی پایان داده است. این آزمایشگاه بزرگ ترین انستیتو در نیومکزیکو بوده و بیش از 12000 نفر در آن مشغول به کار هستند که در بیش از 2200 ساختمان در 43 مایل مربع فعالیت می کنند. در اکثر مراجعی که به معرفی این آزمایشگاه پرداخته اند به صورت کاملا عامدانه سعی شده است وجهه ی علمی و پژوهشی این آزمایشگاه برجسته تر نشان داده شود. این درحالی است که این آزمایشگاه اساسا به یک واحد شبه نظامی به کارگیرنده ی علوم مختلف شباهت دارد تا یک آزمایشگاه علمی. زیرا که اکثر این افراد در پروژه های مربوط به طراحی بمب اتمی، تکوین و توسعه ی سوپرکامپیوترها، تحقیقات پیشرفته ی سنسورهای جاسوسی و تحقیقات بر روی تسلیحات مرگبار بیولوژیک نیز مشغولند و به قطعیت می توان گفت که بخش اصلی فعالیت های این مرکز در همین زمینه ها بوده و تمامی تحرکات دیگر برای سرپوش گذاشتن و انحراف افکار عمومی در مورد فعالیت ها و بودجه های صرف شده برای این آزمایشگاه می باشد. کافیست بدانیم که این آزمایشگاه به اصطلاح علمی و تحقیقاتی که ادعای خدمت به بشریت از راه پژوهش های پزشکی را نیز دارد؛ مسئولیت شش سیستم بزرگ تسلیحات اتمی از جمله مینوتمان 3 (Minuteman III) و سیستم بین قاره ای موشک های بالستیک را نیز به عهده دارد! دریافت هدف اصلی این آزمایشگاه با نگاهی به ترکیب دانشمندان شاغل در آن آسان خواهد بود. تقریبا یک سوم افراد شاغل در لوس آلاموس فیزیکدان ها هستند که در بخش هسته ای فعالند. یک چهارم مهندسین، یک ششم شیمی دانها و متخصصین علم مواد و مابقی ریاضی دان ها و متخصصین علوم کلمپیوتر، زیست شناسی، زمین شناسی و دیگر رشته ها هستند. آزمایشگاه همچنین با مراکز دانشگاهی و صنعتی نیز در ارتباط بوده و در پروزه های علمی مختلف همکاری دارد. بودجه ی سالانه ی این آزمایشگاه بیش از دو میلیارد دلار تخمین زده می شود. تاریخچه آزمایشگاه و پروژه منهتن آزمایشگاه ملی لوس آلاموس به صورت کاملا سری در طی جنگ دوم جهانی تاسیس شد و تمامی فعالیت های علمی پروژه ی معروف به پروژه ی منهتن در آن متمرکز شد تا از این طریق اولین بمب اتمی ساخت بشر به عرصه ی ظهور برسد. در سپتامبر 1942 مشکلاتی که در مدیریت و هماهنگی مطالعه ی ساخت سلاح های هسته ای در دانشگاه ها و دیگر مراکز مطالعاتی سراسر آمریکا به وجود آمد باعث شد که سیاست مداران به این نتیجه برسند که برای این مطالعات باید دست به تاسیس یک مرکز واحد بزنند. برای این کار محیط دور افتاده امنی مورد نیاز بود که در آن بتوان دانشمندان را از مردم جدا نگه داشت. در نهایت به پیشنهاد مدیر پروژه ی منهتن، رابرت اوپنهایمر، که از اهالی نیومکزیکو بود این منطقه انتخاب شد. برای انجام پروژه ی منهتن دانشمندان بسیاری از جمله بسیاری از برندگان جایزه ی نوبل در آنجا گرد آمدند و به همکاری با بخش نظامی حاضر در آزمایشگاه پرداختند. این محل کاملا سری بود و وسیله ی ارتباط آن با دنیای خارج فقط آدرس یک صندوق پستی بود. تدابیر امنیتی به حدی شدید بود که تا بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی ژاپن حتی رئیس دانشگاه کالیفرنیا، رابرت اسپرول، که دانشگاه همکار برای این لابراتوار در نظر گرفته شده بود نیز چیزی از اهداف آزمایشگاه نمی دانست و تصور می کرد که ساخت "اشعه مرگ" هدف این تحقیقات است. نتایج اولیه کار آزمایشگاه در شانزدهم جولای 1945 به نام آزمایش هسته ای سه قولو در منطقه ای در نیو مکزیکو آزمایش شد که اولین آزمایش هسته ای بشر به شمار می رود. این آزمایش موفقیت آمیز بود و دو نمونه ی دیگر آن که به پسر کوچک و مرد چاق نامیده شده بودند که به ترتیب برای حمله به هیروشیما و ناکازاکی به کار رفت. آزمایشگاه به خاطر موفقیتش در این کار در شانزدهم اکتبر 1945 به جایزه ی "E" نیروی دریایی ارتش مفتخر گردید. از همین جا در می یابیم که جایزه دادن به قاتلین ملت های دیگر در آمریکا یک موضوع تاریخی بوده و مدال افتخاری که در سایه ی کشتار انسان های بی دفاع هواپیمای مسافربری ایران بر سینه ی فرمانده جنایتکار ناو نیروی دریایی آمریکا درخشید ریشه در رویکرد تاریخی سیاست مداران آمریکا نسبت به ملت های دیگر دارد. بعداز جنگ مسئولین آزمایشگاه بر روی انبوه سازی بمب هسته ای متمرکز شدند و روش هایی را جستجو کردند که دیگر نیازی به دانشمندان کار کشته نداشته باشند تا برای تولید بمب های هسته ای از کارگران ساده استفاده کنند. گویا عطش سیاستمداران آمریکا برای کشتار دسته جمعی انسان ها با استفاده از بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی رفع نشده بوده است زیرا که آزمایشگاه در آن زمان شروع به برنامه ریزی و آزمون برای تولید بمب هیدروژنی نیز کرد. بمبی که به مراتب خطرناک تر و ضد انسانی تر از بمب اتمی بود. در کنار کار بر روی این پروژه های ضد بشری کار بروی علوم پایه، شتاب دهنده های ذرات و نیزانرژی های همجوشی در قالب پروژه ی شروود نیز پی گیری شد تا در زمان نیاز بتواند دست مایه ی انحراف افکار عمومی آمریکا و جهان از آزمایش های هسته ای فراوانی که در جزایر مارشال و پایگاه ایالت نوادا انجام شد گردد. پایان جنگ سرد و تلاش برای ترمیم وجهه پس از جنگ سرد آزمایشگاه به ظاهر از تحقیق بر روی سلاح های هسته کاسته و به علوم و تکنولوژی های غیر مرتبط با جنگ روی آورد و به طراحی سیستم های شبیه سازی برای انجام آزمایش های هسته ای بسنده کرد. اکنون دیگر زمان بازسازی وجهه ی این آزمایشگاه و فعالیت های آن بود و از همین رو و به دلایل انسان دوستانه! به تحقیقات پزشکی و زیست شناسی نیز پرداخت و در بخش زیست شناسی تئوریک و بیوفیزیک برای بیماری ایدز سه واکسن تولید کرد! آزمایشات گسترده و خطرناک بیولوژیکی بسیار جالب توجه است این که سیستمی که برای کشتار دسته جمعی انسان ها در طی چندین دهه به صرف هزینه های فوق العاده کلان مادی و معنوی پرداخته است به یکباره در جهت اهداف بشری روی به تحقیقات پزشکی می آورد! با نگاهی دقیق به پژوهش های بیولوژیک این آزمایشگاه می توان رد پای مطالعه جهت تولید تسلیحات بیولوژیک را به وضوح دید. آزمایشگاه دارای تجهیزات فوق پیشرفته است به طوری که برخی از آنها قادرند صد برابر سریعتر و 200000 برابر دقیقتر از آزمون های رایج DNA در آزمایشگاه های دیگر کار کنند. این درحالی است که برای انجام آزمون هایی با این دقت و سرعت تنها کمتر از دو تریلیونیم گرم از DNA نیاز است. جای تاسف است که تمامی این امکانات پیشرفته در جهت سیاست های تسلیحاتی به کار برده شده و نتایج این تحقیقات امنیت ملی و جانی شهروندان دیگر نقاط کره زمین را به مخاطره می اندازد. برای مثال اگر در کنار توجه به تولید واکسن برای ویروس ایدز، اخبار و تحلیل های درز شده در مورد دست ساز بودن این ویروس را در نظر بگیریم به نتایج وحشتاکی خواهیم رسید. در همان سال های اولیه شناسایی بیماری ایدز و ویروس آن در جوامع انسانی، گزارش ها و تحلیل های دقیقی منتشر شد که حاوی اطلاعات و اخباری مبنی بر این بود که ویروس ایدز یک ویروس آزمایشگاهی است که یا به عمد و یا به دلیل عدم مطالعه ی کافی در مورد آزمایش آن بر روی انسان توانسته است از یک محیط آزمایشگاهی فرار کند. حال می بینیم آزمایشگاه لوس آلاموس از اولین آزمایشگاه هایی است که توانست برای این ویروس واکسن بسازد! به هیچ وجه بعید نخواهد بود اگر تصور کنیم که این آزمایشگاه بر اساس اطلاعات کاملی که از ساختمان این ویروس داشته است توانسته است به طراحی واکسن علیه آن اقدام کند و این امر می تواند از آنجا نشات بگیرد که این ویروس را متولد یکی از لابراتوارهای تسلیحات بیولوژیک یکی از آزمایشگاه های ارتش آمریکا بدانیم. آزمایشگاه ملی لوس آلاموس به تحقیقات بیولوژیکی، ژنتیکی و بیوتکنولوژی مفصلی می پردازد و بر روی برنامه سازی کنترل ذهن، مهندسی ژنتیک، کلونینگ و نقشه برداری DNA در قالب اکتشاف ژنوم انسانی نیز کارهای فراوانی انجام داده است. اما نکته ی بسیار قابل توجه در این زمینه این است که در سال 2001 وزارت انرژی ایالات متحده وجود طرح هایی را آشکار ساخت که هدف آنها ادغام تحقیقات پیشرفته بر روی عوامل بیولوژیک با کارایی جنگی با تسلیحات اتمی در آزمایشگاه های طراحی تسلیحات آزمایشگاه های لوس آلاموس و لیور مور بود. این طرح شامل به کار گیری عوامل بیولوژیک تسلیحاتی ای بود که از نظر ژنتیکی دستکاری شده بودند و همچنین تست کردن سلاح های اسپری مانند حاوی ذرات معلق بیولوژیک بر روی جوامع چند صد عضوی جانوران کوچک آزمایشگاهی را نیز شامل می شد. بعید نیست که با توجه به وجود هزاران زندان و آزمایشگاه مخفی در خاک آمریکا و دیگر نقاط جهان دایره ی این آزمون ها به جوامع نمونه ی انسانی نیز گسترش یافته باشد. واکنش ها به این اخبار نگران کننده در حدی بود که در سالهای 2003 و 2008 برخی از گروه های صلح طلب از جمله Tri-Valley CAREs تلاش کرد به طور قانونی و از طریق دعوی قضایی وزارت انرژی آمریکا را از مخلوط کردن ویروسها و باکتری ها با بمب ها باز بدارد. امروزه نیز تلاش هایی وجود دارد تا از آزمایش های دستکاری های ژنتیکی به هدف طراحی تسلیحات جنگی جلوگیری شود. نگرانی از این اقدامات ضد بشری تا حدی است که تعدادی از عقلای خود سیستم نیز زبان به اعتراض گشوده اند. برای مثال یکی از بازرسان عمومی وزارت انرژی آمریکا هشدار داده است که آزمایش با ویروس های کشنده و باکتری ها که در هشت آزمایشگاه فدرال از جمله لوس آلاموس انجام می گیرد فاقد کنترل ها و نظارت های لازمه است. باکتری سیاه‌زخم؛ بهانه حمله آمریکا به عراق جنجال تبلیغاتی بر سر باکتری سیاه زخم را که پیش از حمله به عراق در دستور کار دولت مردان آمریکا بود به یاد داریم. جالب توجه است که بدانیم آزمایشگاه لوس آلاموس دارای بزرگترین بانک اطلاعات ژنتیکی باکتری مولد این بیماری، باسیلوس آنتراسیس، در دنیا می باشد! و بیش از 1200 سویه از این باکتری در این آزمایشگاه طبقه بندی شده است و نامه های ادعایی حاوی باکتری سیاه زخم که بخشی از بازی تبلیغاتی مذکور را تشکیل می دادند حاوی سویه ای از باکتری بوده است که در این آزمایشگاه مطالعات فراوانی بر روی آن انجام گرفته است. فعالیت های بیولوژیک این آزمایشگاه نیز همچون فعالیت های فیزیک هسته ای دارای سرپوش های علمی خود بوده است. برای مثال آزمایشگاه در حوزه ی انرژی های تجدید پذیر به مطالعه بر روی سوخت های زیستی ارزان پرداخت و یا می توان به ابداع روشی برای تشخیص سریع و آسان سرطان پستان اشاره کرد. امنیت ملی غیر هسته ای و تکوین سیستم دفاعی مربوطه نیز از اولویت های این آزمایشگاه است. که شامل جلوگیری از شیوع بیماری های کشتنده با بهینه سازی ابزار تشخیصی و بررسی اثربخشی واکسن های ایالات متحده انجام می‌گیرد. پیشرفت دیگر شامل ساخت هواپیمایASPECT است که می تواند مخاطرات زیستی را در فضای آسمان آمریکا تشخیص دهد. علاوه بر فعالیت های نگران کننده بیولوژیک این آزمایشگاه، اقدامات تخریبی محیط زیست نیز از دیگر موضوعات مورد توجه سازمان های مردم نهاد آمریکا بوده است. برای مثال ناحیه ی موسوم به "منطقه ی پیشین آزمون انفجارها" که منطقه ی تکنیکی 33 (T33) نامیده می شود؛ مجموعه ای از بناهای پیش ساخته و تریلرها است که یکی از بخش های کاملا امنیتی و مرموز آزمایشگاه بوده و به عملیات های موسوم به "سیاه" یا پوشیده می پردازد. در سال 1999 نه تن از خاک آلوده به اورانیوم این منطقه به جای دیگری انتقال داده شد. چگونگی این انتقال و منطقه ی هدف آن همواره موجب بحث هایی در مطبوعات و افکار عمومی بوده است. بازار داغ فروش اطلاعات لوس آلاموس درز اطلاعات استراتژیک هسته ای از این آزمایشگاه و یا شاید بتوان گفت فروش اطلاعات از طرف سیاستمداران خرد و کلان که با همکاری عواملی از درون خود آزمایشگاه انجام می گیرد نیز برای خود تاریخچه ای دارد که در اکثر موارد با دستپاچگی از طرف مقامات مسئول سرهم بندی شده و قضیه فیصله می یابد. در این جا به بخشی از این داستان اشاره می شود. در سال 1999 یکی از متخصصین شاغل در لوس آلاموس ون هو لی متهم شد که بخشی از اسرار هسته ای این آزمایشگاه را از کامپیوتر مورد استفاده در شبیه سازی آزمایش های هسته ای سرقت کرده است. او زندانی شد و متهم بود که اطلاعات را به چین داده است اما بازرسان موفق به یافتن چیزی در این مورد نشدند! اما در همان سال نیویورک تایمز چنین گزارشی را چاپ کرد: در نتیجه ی به کارگیری اسرار هسته ای به سرقت رفته از یک آزمایشگاه آمریکایی، چین به یک جهش بزرگ در توسعه سلاح های هسته ای دست یافت: کوچک سازی بمب ها. کارشناسان حوزه ی جاسوسی معتقدند از اواسط دهه ی هشتاد عملیات جاسوسی چین بر روی این آزمایشگاه شروع شده و در نهایت به دستیابی چین به اطلاعات لازم انجامیده است. حال این که با توجه به ملاحظات امنیتی بسیار شدید جاسوسی از این آزمایشگاه ممکن بوده است یا نه خود جای بحث دارد. اما کیست که نداند گاهی فروش اطلاعات دست چندم می تواند به عنوان سیاستی از طرف دولت های استکباری در دستور کار قرار گیرد. به خصوص این که اتفاق مذکور پس از فروپاشی شوروی روی داده و شاید به وجود آمدن یک رقیب اتمی برای روسیه و در همسایگی آن می توانسته به پیشبرد سیاست های فرامنطقه ای آمریکا یاری رساند. بدیهی است که انتقال این اطلاعات به صورت رسمی می توانست برای آمریکا دردساز شود. در سال 2000 نیز اعلام شد دو کامپیوتر که حاوی اطلاعات طبقه بندی شده بوده است در آزمایشگاه گم شده است که بعد ها در در سال 2003 همانجا پیدا شد! در سال 2004 اعلام شد که چهار دیسک سخت حاوی اطلاعات طبقه بندی شده گم شده اند. بعدها مشخص شد که دو مورد از آنها به اشتباه به ساختمان دیگری انتقال یافته اند اما دو تای دیگر مجهول ماندند. که به توبیخ گسترده ی عوامل لابراتوار انجامید. بعدها در سال 2005 اعلام شد که اصلا چنین دیسک هایی وجود نداشته اند که گم شوند! دور از ذهن نیست که به دلیل همین اتفاقات که به طرز ناشیانه ای هم رفع و رجوع می شوند در سال 2006 دانشگاه کالیفرنیا به همکاری شصت ساله ی خود با این آزمایشگاه پایان داد تا شاید بتواند از آبروی علمی خود در دنیای علم محافظت کند. در سال 2009 شصت و نه کامپیوتر که فاقد اطلاعات طبقه بندی شده بودند گم شدند. همچنین در این سال 2/2 پوند از پلوتونیوم دپارتمان انرژی گم شد که بعدها بازرسان متوجه شدند که این مقدار پلوتونیوم گم شده در واقع در نتیجه ی محاسبات غلط بخش آمارگیری آزمایشگاه به وجود آمده و اصلا از قبل موجود نبوده که گم هم بشود!!! دستپاچگی و لاپوشانی ناشیانه ی حقایق در تمامی موارد مذکور نیازی به توضیح ندارد. در تازه ترین مورد نیز در سال 2010، لئوناردو ماچرونی به همراه همسرش متهم شد که از سال 2008 اطلاعاتی بسیار مهم در مورد بمب هسته ای از آزمایشگاه دزدیده و در ازای هشتصدهزار دلار به ونزوئلا فروخته است و قرار بوده طی ده سال به این کشور کمک کند تا به فناوری ساخت بمب هسته ای دست یابد. این زوج هر دو به بخشی از اطلاعات طبقه بندی شده دسترسی داشته اند. اما ماچرونی طی مصاحبه ای با اسوشیتدپرس اظهار کرد که دولت آمریکا به اشتباه او را متهم می کند و او بی گناه است و او فقط در مورد تئوری ها و مطالعات خودش با دولت ونزوئلا مذاکره کرده است. او متهم است که یک سند 132 صفحه ای حاوی اطلاعات طبقه بندی شده را به کمک همسر خود آماده کرده و به ونزوئلا فروخته است. گفته می شود قرار بوده ماچرونی به ونزوئلا کمک کند تا در طی 10 سال آن کشور به ساخت بمب هسته ای با یک راکتور زیرزمینی غنی کننده پولوتونیوم دست یابد. آیا روی دادن چنین اتفاقاتی بدون اطلاع حداقل بخشی از خرده سیاستمداران تاجر تسلیحات آمریکا با توجه به شدت تدابیر امنیتی و هزارتوی کنترل و محافظت به خودی خود ممکن است؟! بدیهی است سیستمی که بتواند نمایش بزرگی همچون حملات یازده سپتامبر را اجرا کرده و گستاخانه آن را به چند تروریست عقب مانده القاعده در خاورمیانه نسبت دهد با پررویی و بی شرمی هرچه تمام تر خواهد توانست اطلاعات دست چندم تسلیحاتی خود را به این طرف و آن طرف فروخته و برای حفظ وجهه صلح طلب و انسان دوستانه خود در دنیا پیرمردی همچون ماچرونی و همسرش را قربانی سیاست خود کند. در پایان با ذکر یکی از اقدامات عوام فریبانه ی آزمایشگاه لوس آلاموس که یکی از ده ها مرکز سوء استفاده از دانش بشری در مسیر اهداف توسعه طلبانه و ستیزه جویانه ی جبهه ی استکبار است به این گزارش پایان می دهیم. در سال های اخیر طی برنامه ای موسوم به "ارابه ی دانش" تیمی منتخبی از دست اندکاران این آزمایشگاه در میان مدارس و دبیرستان های منطقه ی لوس آلاموس گردش کرده و کودکان و نوجوانان بومی منطقه را با علوم و دانش های مختلف آشنا می ساخته و احیانا مشکلات درسی آن ها را حل می کردند! حال این که اقداماتی از این دست تا چه حد خواهد توانست ذهن این نوجوانان را از پرداختن به پرسش هایی در مورد چرایی پروژه ی منهتن، طراحی و ساخت بمب های اتمی و هیدروژنی، طراحی تسلیحات بیولوژیک و در نهایت ادغام بمب های اتمی با تسلیحات بیولوژیک و هدف از این گونه اعمال منحرف کند، خود جای سوال است. http://www.mashreghnews.ir/fa/news/82921/آزمایشگاه-ملی-لوس-آلاموس-قرارگاهی-برای-جنایات-علمی-آمریکا-فیلم






تاریخ : پنج شنبه 90/10/1 | 4:29 عصر | نویسنده : saaleh110 | نظرات ()
<      1   2   3   4      
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.

  • تبادل رفت